وی: هی کاپکیک ؛))
من: هی ^^
وی: یکی امروز کبکش خروس میخونه
من: ارههه *^^*
وی: و پر انرژی!
خب چه خبر؟؛))من:من امروز دوست دختر دار شدم ^^
وی:چی؟
من:ارهه!
من و اون تو یه مدرسه ایموی:أو
من: اون خیلی کیوتهه! تایلندی هم هست.
وی: اسمش چیه؟
من: خب، اسمش اصلیش نوشتن و خوندنش سخته برای همین ما لیسا صداش میزنیم
وی:أو
من:چرا بی ذوق جوابم رو میدی؟^^
وی: ولش کن
من: عکس میفرستی؟
منم میفرستم!^^وی:نه من باید برم یه چیز مهمی برام پیش اومده
من:اوه خب باشه بایی^^
وی: بای
![](https://img.wattpad.com/cover/250853078-288-k883688.jpg)
YOU ARE READING
[𝐒𝐧𝐚𝐩𝐜𝐡𝐚𝐭]ᵛᵏᵒᵒᵏ
Fanfictionوی جانگ کوک رو به طور اتفاقی توی اسنپ چت اون رو به لیست دوستاش اد میکنه. -شیطنت امیز -تاپ ته -باتم کوک -سوشیال مدیا -ترجمه شده توسط خودم 🌝 -کردیت otakulord