کوک: اتفاق افتاد
وی: چی؟
کوک:لیسا رو میگم
وی:خب چی شد؟
کوک: بهم زدیم دوباره
وی:چرا
کوک: خب من داشتم با تو حرف میزدم... ولی دروغ گفتم دارم با شوگا حرف میزنم که خب باهام بهم زد دوباره.
وی:اوو.. خیلی متاسفم.واقعا متاسفم
کوک:نه اشکال نداره من اینروزا اصن دوسش نداشتم، خیلی بهم سخت گذشت این روزا
وی: تازه شماهام از قبل قرار میزاشتین.....
کوک: اره ...ما با هم دوست بودیم....من رو اون کراش داشتم اونم رو من ..... بعدش رفتیم با هم دیگه بیرون....ولی اون خیلی محتاط بود و جوری رفتار میکرد کسی چیزی نفهمه،گاهی رفتارش از تو هم عجیب تر بود.
وی:ااوه
کوک: اره
وی: دخترا خیلی عجیبن و ترسناک
کوک: اونا از تیمارستان میان، تازه بیشترم به جنس موافقشون علاقه دارن
وی: هی یه جیزی بگم حالت رو بهتر کنه؟من تازگیا دوست پسرم رو دیدم که با یه دختره ریخت رو هم
کوک:او مای گاد
وی: اره تازه وقتی بهش گفتم زد زیرش
کوک: چه زری زده
وی: اره
کوک: خب باهاش بهم میزنی؟
وی: نمد
کوک: براه(برادر) اگه برات اندازه عن ارزش نداره. به نظر من یه کاری کن اون کون گهش اسفالت شه
وی: ولی اون خیلی خوبه
کوک: جیک جیک جیک، اون قلب تو رو دزدیده و تو دوسش داری.اخه اسگل اون مادر فاکر رفته یه دختری رو به فاک داده ولی تو هنوز دوسش دارییییی؟؟؟؟
وی:اره
روانی ام نه؟کوک: اره
اون رو له کن
نابودش کنوی: داری من رو میترسونی o.o
کوک: داشتم شوخی میکردم
شوخی شوخیوی: باشه........
کوک: هر کار دلت میخاد بکن ولی اینو بدون اگه )ون انجامش داده دوباره انجامش میده. عوضی تا اخر عوضی میمونه
وی: باشه...اوکی...هی
کوک : چیه؟
وی: عکس برای عکس؟
کوک:
من داشتم برای اینکه به تولد یکی از دوستای قدیمیم برم اماده میشدن
وی:
وی: چقدر عجیب منم همینطور:) شاید داریم تولد یک نفر میریم؟
کوک: شاید.....
وی: تو خیلی کیوتی
کوک: ممنون
ولی من هنوز استریتموی: اگه استرتی چرا داری به من هنوز پیام میدی؟؛)))))
کوک: فاک اف، وی....😂
وی: خب من باید برم ، تاکسی اومد
کوک: بایییییییی~
YOU ARE READING
[𝐒𝐧𝐚𝐩𝐜𝐡𝐚𝐭]ᵛᵏᵒᵒᵏ
Fanfictionوی جانگ کوک رو به طور اتفاقی توی اسنپ چت اون رو به لیست دوستاش اد میکنه. -شیطنت امیز -تاپ ته -باتم کوک -سوشیال مدیا -ترجمه شده توسط خودم 🌝 -کردیت otakulord