کوک:رفیق، تو چند روزه به من پیام ندادی حالت خوبه؟
وی: ارهه! بهترممم!
کوک: خب، نمیخوای بگی چه اتفاقی افتاده بود؟
وی:اگر گه اخلاقی مامان دیک هدم رو در نظر نگیرم میتونم بگم دوست پسرم ازم جدا شد و الان یه دوست پسر جدید داره واسه خودش
کوک: اوه،من خیلی متاسفم....
وی: ارهه... باهاش کنار اومدم امممم،از اینا بگذریم من حالا یه دوست پسر جدید دارم
من:واو
وایسا چی؟
دوست پسر جدید؟
اون کیه؟وی:نمیشناسیش
من:ایشش باشه
وی:خودت چی؟ رابطتت با لیسا خوبه؟
من:ارهه ما بهترر از این نبودیممم!
وی:عالیی!
داری چیکار میکنی؟من:با شوگا وقت میگذرونم
وی: أو بابت مزاحمت ساری
من: نه بابا، شوگا موقعی که داشتیم موآنا میدیدیم خوابش برد
وی:اوه اوکی
من: تو داری چکار میکنی
وی: تنهایی خودم را میگذرانم^^;
من:اووو، میخوای من بیا اونجا و بهت یه بغل محمککم بدم؟^^
وی: هعی کاشکی.....
من:*خنده
من باید برم بای
بعدا با هم حرف میزنیموی: باشه بای
YOU ARE READING
[𝐒𝐧𝐚𝐩𝐜𝐡𝐚𝐭]ᵛᵏᵒᵒᵏ
Fanfictionوی جانگ کوک رو به طور اتفاقی توی اسنپ چت اون رو به لیست دوستاش اد میکنه. -شیطنت امیز -تاپ ته -باتم کوک -سوشیال مدیا -ترجمه شده توسط خودم 🌝 -کردیت otakulord