Shot 33

537 66 20
                                    


به سختی مشغول رسیدگی به امور مربوط به یه سری قرارداد بین المللی بود.اونجا شعبه اصلی یه کمپانی بزرگ لوازم ارایشی- بهداشتی محسوب میشد که مشتریای خاص خودشو داشت و البته بهترین هارو به بهترین افراد ارائه میکرد.بزرگترین میکاپ آرتیستای جهان عضو مجموعه بزرگ این ابرکمپانین و محصولاتشونو سرتاسر دنیا تبلیغ میکنن.
در اتاقش کوبیده شد:
-بیا داخل.
+قربان،از دفتر وزیر بیون تماس گرفتن.
پوزخند کوچیکی گوشه لبش نشست.سرشو از برگه ها و اسناد رو به روش گرفتو عینکشو برداشت:
-وصل کن،خودتم به کارات برس.
+چشم قربان.
بعد از بسته شدن در،گلوشو صاف کرد و به آرومی گوشیو برداشت:
-بفرمایید
-از دفتر وزیر بیون تماس میگیرم.
-باعث افتخار بندست.چه کمکی ازم ساختست قربان؟
-جناب وزیر میخوان برای جشن امشب به بهترین شکل اماده و میکاپ شن.
-درِ اینجا همیشه به روی ایشون بازه.
-خوبه،یه قرار برای امروز ساعت 5 عصر.
-وسایل راحتی و آرامش ایشونو فراهم میکنیم.
-فقط یه مساله ای وجود داره،ایشون از جاهای شلوغ خوششون نمیاد.متوجهین که؟
-البته! بخش وی آی پی پذیرای ایشونه.
-پس عصری میبینمتون جناب دو.

-

بیون بکهیون!
مردی که با پرستیژ لعنتیش، روحو روان کیونگسو رو به بازی گرفته بود. کیونگسو خیلی تلاش کرد تا کمپانیو به اینجا برسونه چون میدونست که بیون به میکاپ علاقه منده.
کیونگسو به عنوان یه میکاپ آرتیست، تَله های زیادیو برای شکار بکهیون گذاشته بود اما از شانس خوبش، شکار با پای خودش بهش نزدیک میشد!
-فاک یو بیون.
به سرعت از پشت میز ریاست بلند شد و از اتاقش بیرون زد.
تند تند راه پله های عریض و طویلو طی میکرد و منشیش پشت سرش مشغول نت برداری از حرفاش بود:
-همونطور که میدونی وزیر بیون داره میاد،شرکت ساعت 3 ظهر تعطیله و همه باید برن چون قرارمون ساعت 5 عه.
+چشم قربان
-الان 9 صبحه و ما حدودا 8 ساعت تایم مفید داریم. برو از یه گل فروشی خوبو معتبر هر چی گل تازه که امروز رسیده رو تهیه کن.
+چقدر قربان؟
-میخوام دو سوم سالن وی ای پی پر شه !
+چشم
-کسی حق نداره بیاد طبقه دوم،خودتم قبلش باهام هماهنگ میکنی.وسایل وی ای پی رو هم از انبار برام بیار. همین دیگه مرخصی.

-

ساعت 4 ظهر بود که اونجا پشه پر نمیزد...
البته به جز اتاق وی آی پی!
فضای اتاق به خاطر رایحه گل های تازه و نایاب مطبوع و بی نظیر بود. یه صندلی قرمز رنگ جلوی آینه شیشه ای بزرگ که کیونگسو سر جونش قسم میخورد حتی یه لکه هم نداره!
آهنگ لایتو ملایم فضارو گرم و صمیمی تر نشون میداد.
روی میز بزرگی که از چوب گردو ساخته شده بود ، بهترین لوازم ارایش حال حاضر دنیا وجود داشتن. برند هایی مثل هدی بیوتی یا توفیسد کنار پَلِت های زرکوبی که روی میز بودن سوءتفاهم بود!
همه چیز اون اتاق خاص ترین بود.
اون کمپانی محصولاتی داشت که حتی قیمتش با لوکس ترین خودروها هم قابل مقایسه نبود.
البته به ورقه های نازک طلای خالصی که داخل سینی بلورین جا خشک کرده بودن، نباید کم لطفی کرد.
همه چیز
بهترین
زیباترین
شکیل ترین
و خوش بو ترین بود...
اما اونجا کسی وجود داشت که همه این زیبایی ها دربرابرش کم میاوردن!
کسی که ورقه های ناب طلا کنار پوست صافو نرمش درخششونو از دست میدادن.
لوازم میکاپ دربرابر موهای سیاهو لختش رنگ میباختن
و بوی خوشی که از بدنش ساتع میشد، غیر قابل مقایسه با بهترین گل های جهان بود!
دوکیونگسو اون روز بهترین خودشو آماده کرده بود.
علاوه بر حمامو اصلاح
به کل بدنش با لوسیون خوشبو کننده طراوت داده بود.
یا میکاپ ملایم و خط چشم نازک، بیشتر شبیه فرشته ها بود!
شلوار جین مشکی تنگ و پیراهن نازکو سفید که دکمه هاشو به طور کامل باز گذاشته بود.
چوکر چرم قوه ای رنگش تضاد زیبایی رو با گردنش ایجاد میکرد.
لنزای آبیشو گذاشت و با برق لب توت فرنگی کارشو تکمیل کرد.
تلفنش زنگ خورد:
-بله
+جناب بیون اومدن قربان
-بدون محافظ راهنماییشون کن
+اجازه نمیدن
-بهشون اطمینان بده که همه چیز مرتبه.اینجا یکی از بزرگترین کمپانی های جهانه پس اتفاقی خلاف میلشون نخواهد افتاد.
+چشم

Has llegado al final de las partes publicadas.

⏰ Última actualización: Feb 01, 2021 ⏰

¡Añade esta historia a tu biblioteca para recibir notificaciones sobre nuevas partes!

ShotsDonde viven las historias. Descúbrelo ahora