PART 2

2.1K 381 145
                                    

(My Pov )

جونگ کوک با احساس کمی گرسنگی از خواب بیدار شد .

چشماش رو با ناله ای که بخاطر گرسنگیش بود باز کرد و مالیدشون .

خمیازه ای کشید و به خودش نگاه کرد . ژاکتی تنش بود . مطمئن بود که دیشب با همون پیراهن ابی روی زمین خوابیده , اما الان ژاکتی تنش بود و روی تخت بود .

_ ممکنه جیمین ...

فکر کردن بهش قلبش رو دیوونه میکرد .

جونگ کوک با خودش تصور کرد که جیمین دیشب اونو براید استایل بغل کرده و این ژاکت رو تنش کرده تا فقط از سوز سرما یخ نزنه .

چه فکر زیبایی برای شروع روز !

بلند شد و برنامه ی صبحگاهیش رو انجام داد ، دوش گرفت و لباس تمیز پوشید و به طبقه پایین رفت .

_ ببین کی بالاخره اینجاست !

جونگ کوک آهی کشید و چشماش رو چرخاند نمیشد نامرئی میبود تا اصلا دیده نمیشد .

_ پس بالاخره تصمیم گرفتی که بیدارشی؟ جیمین اینجا منتظرت بود

_ ساعت 7 صبح مامان !

جونگ کوک گفت و مادر و پدر شوهرش رو نادیده گرفت و به اشپزخونه رفت .

_ هیییییی چخبر ?!

جونگ کوک خندید

_هیچ خبری نیست یونگی ، مثل همیشه

جونگ کوک گفت و با لبخند به برادر همسرش نگاه کرد ، که به سمتش اومد و روی اپن نشست .

_ میدونی که باید از این همه کار کردن دست برداری !

جونگ کوک خندید و زیر اجاق که اب جوش روش بود رو کم کرد و شروع کرد به بریدن سبزیجات .

_ بنظرت چطوری من باید این کارو کنم ? اگه یه روز کارا رو متوقف کنم ، تموم خانواده از تصور اینکه من اونا رو یه روز گرسنه نگه داشتم ، میمیرن !

یونگی با صدای بلند خندید .

_ اییییش ، خودتم خوب میدونی که اون خفاش های پیر ...

_ بلا بلا وات د فاااااااک , هی اونا پدر و مادرتن !

جونگ كوك همیشه از داشتن چنین برادر شوهری خوشحال بود ، چون یونگی همیشه توی هر اتفاقی ازش حمایت می كرد .

_ خب ..... مگه نمی خوای برای ملاقات دوست پسرت بری دانشگاه دیرت نشه یوقت ?

یونگی نفس لرزونی کشید .

_ چ ... چی ?!

_ اوه بیخیال ، فک نکن که من عکساتونو چک نمیکنم ! و خوب اون خوشتیپه ، شما دوتا با هم خوب بنظر میرسین .

یونگی سعی کرد سرخ شدنش رو پنهون که شکست خورد پس جونگ کوک رو کتک الکیی زد .

_ طوری میگی انگار من , فقط برای دیدن اون میرم دانشگاه !

𝑨 𝑺𝒆𝒄𝒐𝒏𝒅 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒄𝒆 𝑨𝒕 𝒍𝒐𝒗𝒆 (Vkook) Translated ✅Where stories live. Discover now