PART 6

1.8K 317 139
                                    

روز قبل از خواستگاری جیمین و رز خیلی سرشون شلوغ بود

جونگ كوک از جیمین منصرف شده بود ، به هر حال بی فایده بود .

اما جیمین به جونگ کوک نزدیکتر می شد ، دوستیشون به قول جیمین قوی تر شده بود .

اونها برای خرید حلقه به فروشگاه اومده بودن و جونگ کوک تصمیم گرفت کمی تنهاشون بزاره , فروشگاه رو ترک کرد و بیرون از فروشگاه ایستاد .

ساعت نزدیک ظهر بود

جونگ کوک کمی عرق کرده بود .

_ اما بابا من بستنی میخوام !!!!

_ و من بهت گفتم که سرما میخوری!

جونگ کوک با شنیدن چند صدای آشنا اخم کرد .

به طرف صدا برمیگرده که کیم تهیونگ و پسرش رو میبینه ، تهیونگ تلاش میکرد بچه رو به خونه برسونه اما پسرش لجباز بود .

جونگ کوک چند بار پلک زد و بهشون خیره بود و اون وقت بود که بچه متوجهش شد .

_ بابا نگاه کن !!! این عموی خوب اون روزه !

و قبل از اینکه تهیونگ بتونه چیزی رو پردازش کنه ، بچه سمت جونگ کوک فرار کرد و پاهاشو بغل کرد .

تهیونگ در حالی که آه می کشید عینک آفتابیش رو باز کرد و اون رو از پیراهنش اویزون کرد .

_ ببخشید آقای جئون ، این بچه بعضی موقع ها دردسر درست میکنه

جونگ كوک به طرف پسرک خم شد .

_ هااا ؟ اینجوریه کوچولو ؟ چرا به حرف ددیت گوش نمیدی؟

_ چون ...برام بستنی نمیخره !

جونگ کوک خندید

_ پس اگه من برات یکی بخرم چی؟

چشم های بچه برق زد .

_راستی ؟! می تونم طعمش رو انتخاب کنم؟

_ البته!!!! برو انتخاب کن ، من برات می خرم .

( حالا چون از جیب جونگ کوکه برا منم شکلاتی بخر :/ )

بچه قبل از فرار به سالن سر تکون داد .

_آقای جئون ... چرا شما ...

جونگ کوک بلند شد

_ کامان ، بزار بچه هر کاری که می خواد انجام بده ، فقط وقتی بستنی رو تموم کرد بهش آب گرم بده ، اون موقع سرما نمیخوره

تهیونگ پلک زد و سرش رو تکون داد .

بچه شروع کرد به انتخاب طعم ها ، جونگ کوک پسر بچه رو تحسین می کرد

_اسمش چیه؟

_ تهجون ...

جونگ كوک به تهیونگ نگاه كرد .

𝑨 𝑺𝒆𝒄𝒐𝒏𝒅 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒄𝒆 𝑨𝒕 𝒍𝒐𝒗𝒆 (Vkook) Translated ✅Where stories live. Discover now