PART 12

1.8K 311 101
                                    

بمحض اینکه تهیونگ صدای گریه ی جونگ کوک رو پشت تلفن شنید ، به سرعت خودش رو بهش رسوند و سوار ماشینش کرد .

تهیونگ جونگ کوک رو به خونه اش برد و اونو به اتاقش راهنمایی کرد، جونگ کوک هنوز حرفی نمیزد .

_ هیونگ ... میشه فقط بهم بگی چیشده ؟!

جونگ کوک کمی می لرزید و خودش رو بغل کرده بود ، تازه جونگ کوک غیر از اون لباس بلند دکمه دار و یه شلوارک کوتاه چیزی نپوشیده بود .

تهیونگ به جونگ کوک نگاه کرد .

" خوشحالم که به من زنگ زد ،هرکس دیگه ای بود می تونست از این وییو استفاده ی کاملو ببره"

تهیونگ آهی کشید و جونگ کوک رو با پتو پوشونده و بهش قهوه داد .

جونگ کوک قهوه رو آروم سرکشید ، وقتی که تهیونگ کنارش نشست .

_ حالا لطفا میشه بهم بگی چه اتفاقی افتاد؟!

_ ب ... ببخشید ... که ... که مزاحمت شدم !

جونگ کوک با صدای لرزونی گفت و تهیونگ دستشو تو دستای خودش گرفت .

_ من چطوری الان قراره بهت کمک کنم وقتی تو مشکلتو بهم نمیگی !

جونگ کوک دستشو از دست ته درآورد و قهوشو تموم کرد و روی میز گذاشت .

_ تو مجبور نیستی، هیچکس مجبور نیست بهم کمک کنه !

تهیونگ هیچوقت جونگ کوک رو اینقدر ترسیده ندیده بود .

اون همین چند ساعت پیش حالش خوب بود، اما چه اتفاقی براش افتاده بود؟

جونگ کوک پتو رو بیشتر دور خودش پیچوند و بیشتر احساس ضعف و بی ارزش بودن کرد ، اون صحنه هی توی ذهنش پلی میشد

_ هیونگ لطفا بهم بگو

تهیونگ به جونگ کوک التماس کرد، جونگ کوک به سمتش برگشت و به چشماش نگاه کرد .

_ تو ... تو هم به من صدمه میزنی؟!

جونگ کوک با ترس کوچیکی که همراه اشک توی چشماش بود به تهیونگ گفت . تهیونگ آهی کشید و گونشو نوازش کرد .

_ من این کارو نمی کنم، من شاید بی ادب باشم اما اون آخرین کاریه که شاید من انجامش بدم، بهم اعتماد کن، لطفا!

شنیدن این کلمات از دهن تهیونگ باعث شد بغضی که جلوش رو گرفته بود بشکنه

خودشو توی آغوش تهیونگ انداخت و سرشو توی سینه ی تهیونگ قائم کرد

_ جیمی ... جیمین ... هیونگ ... اون ...

شنیدن اون اسم برای چند بار توی یه روز ، خون تهیونگ رو به جوش آورد

_ اون چیکار کرد؟

جونگ کوک هنوز داشت گریه می کرد و تهیونگ رو میدید که الان کمی نرم تر شده بود .

𝑨 𝑺𝒆𝒄𝒐𝒏𝒅 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒄𝒆 𝑨𝒕 𝒍𝒐𝒗𝒆 (Vkook) Translated ✅Where stories live. Discover now