Part 31🎭

2K 318 81
                                    

-خب بذارین ببینم کی تهش برندست

با لگد چرخشی به خدمتِ مردی که از سمت راست بهش حمله کرده بود رسید و بلافاصله با پشت ساقِ پا ضربه ی محکمی به کتفش زد که باعث شد با صورت داخلِ ظرف غذای روی میز فرو بره. خودش رو خیلی خوب جمع کرده بود و این برای جونگکوکی که اسم استادش رو یدک میکشید خیلی غرور آفرین بود. آندره با صدای فندک نگاهش رو از تهیونگ فرز و چابک توی رستوران گرفت و به جونگکوکی داد که نخِ سیگاری برای خودش روشن کرده بود. سیگار رو از روی لب های کوک برداشت و با چشم غره از پنجره ی ماشین بیرون پرت کرد که با جیغ و داد مشتری های رستوران پر شده بود.
کوک که توان مقابله با استادش رو نداشت با لب و لوچه ی آویزون نگاهش رو دوباره به تهیونگ داد که با بطریِ شیشه ای نوشیدنی تو سرِ مرد میکوبید. آندره چند دلار روی داشبورد کوبید و دستش رو تو کیسه ی تخمه فرو کرد که توی راه برای خودش خریده بود. این یکی از اخلاقیاتِ پر رنگِ آندره بود، اون علاقه ی خیلی زیادی به شکستن تخمه در شرایط حساس داشت و به همین دلیل همیشه یک مقداری تخمه یا تنقلات ته جیبش پیدا می شد.

-من شرط میبندم بعد این که مغز اینو متلاشی کرد اون یارو کچله رو می زنه.
-نه اون پسر مو بلند رو میزنه

جونگکوک درست هم اندازه با آندره، پول روی داشبورد گذاشت و دستش رو تو کیسه ی تخمه که سمتش خم شده بود فرو کرد. آندره با پوزخند پوست روی لب هاش رو توی خیابون تف کرد و به پشتیِ صندلیش تکیه داد. انتظار همچین قدرت و واکنشی از تهیونگ نداشت اما انگار اونهم علاقه ی زیادی به متحیر کردنِ دیگران داشت درست مثل همسرش...!

-بشین و ببین فلفل

تهیونگ بعد از این که مرد رو ول کرد و بطری شیشه ای رو روی زمین انداخت مستقیم سمتِ مرد کچل رفت و با صندلی به صورتش کوبید. با حرکت تهیونگی که بی خبر از جونگکوک و آندره ای که سرِ حرکت بعدیش شرطبندی کرده بودن با دقت مشغول له کردن استخون مرد ها بود؛ آندره با یوهوی بلندی دلار هارو برداشت و تو جیبِ شلوارش فرو کرد. جونگکوک تخس چند دلار دیگه روی داشبورد انداخت و به تهیونگ اشاره کرد که محافظ مو بلندِ هدفش رو گرفته بود و پی در پی به ستون سنگیِ وسطِ رستوران میکوبید.

-به نظر من اون چوب بیسبال کنج دیوارو برمیداره و صورت اون پسرِ که رو زمینه رو شوت میکنه.
-من که میگم، الان چاقو برمیداره و از راه دور میزنه سمت اون محافظ گنده هه که داره میاد سمتش.

تهیونگ نگاهی به اطراف انداخت و وقتی چشمش به چوب بیسبالِ مشتری ای که با جیغ و داد فرار کرده بود افتاد با عجله برش داشت و با قدرت زیادی صورت مردی که روی زمین میخزید تا اسلحه ش رو برداره رو شوت کرد. جونگکوک با فریاد جمله ی " آره مرد همینه" دلار هارو از روی داشبورد برداشت و چشمک حرص دراری به آندره زد. کوک خیلی نگران بود اما نمیتونست کنارِ آندره چهره ی مضطرب و عصبی خودش رو نشون بده؛ پس تمامِ تلاشش رو برای بیخیال بودن می کرد و با اعتماد به اینکه تهیونگ بهترینه آرامش رو به قلب بی قرارش هدیه می کرد.‌ دستش رو برای برداشتنِ تخمه بلند کرد ولی میونه ی راه آندره ای که شرط رو باخته بود محکم پشتِ دستش کوبید و حرصش رو با چشم غره خالی کرد.

UnConscious | VKOOKWhere stories live. Discover now