Chapter 15

984 272 56
                                    

دستگیره ماشینو گرفت ولی قبل از اینکه بازش کنه صدای غرغر زیرلبی چانیول به گوشش رسید

-روز اول رابطمون داره ولم میکنه میره اونم بدون هیچ کوفتی مثل بوس یا بغل خداحافظی ...فقط داره ول میکنه میره...به چیه این رابطه من دل خوش کردم؟سنگم بود ترک میخورد از این حجمه بی تفاوتی...انگار من دل ندارم که اینجوری ولم میکنه میر...

+چانیول یه دیقه نفس بگیر ! تو زندگی قبلیت چی بودی یه رپر ؟

بکهیون در حالی که با صدای بلند میخندید لا به لای خنده هاش گفت و باعث شد چانیول با اخم چپ چپ نگاش کنه و دست به سینه از شیشه جلو خیره بشه به بیرون ماشین .

بعد از اینکه خنده پسر ریز جثه تموم شد برگشت سمت دوست پسر لوسش و با دوتا دستش صورتشو قاب گرفت و مجبورش کرد نگاش کنه

+تو غرغرو ترین و لوس ترین آدم دو متری ای هستی که من تاحالا دیدم پارک چانیول !

چانیول اخماشو بیشتر توهم کشید و شونه بالا انداخت و با صدایی که بخاطر فشار دستای بکهیون و غنچه شدن کوچولوی لباش عوض شده بود به حرف اومد

-قدم اخلاقمو تعیین نمیکنه بیون ! و در ضمن اونی که داره تو اولین روز رابطمون ولم میکنه میره تویی !

بکهیون خندید و فشار دستاش روی لپای چانیول رو بیشتر کرد و بهش نزدیکتر شد

+از مسافرخونه تا اینجا این جمله رو بیشتر از ۲۰ بار گفتی ! مثل پیرزنای ۷۰ ساله یه ریز همش غر غر غر غر !

-وقتی داری منو ول میکنی میری لازمه بهت بگم داری منو ول میکنی میری !

+میخوای همه ی توجهم مال تو باشه ؟

چشمای چانیول گرد شد و سرشو عقب کشید تا از حصار دستای ظریف و زیبای بکهیون دربیاد و صداشو از حد عادی بالا تر برد

-عاا پس چی ؟ نکنه توجهت میخواد مال کس دیگه ایم بشه ؟ (چشماشو ریز کرد و سرشو نزدیک بکهیون برد) مثلا اون خوشتیپ عجیب غریبه تو گوشی فروشی ! (چشماشو گرد کرد و سرشو عقب برد) نکنه میخوای به خوشتیپایی مثل اونم توجه کنی ؟

چشمای بکهیون لحظه ای گرد شد و بعد با صدای بلند زد زیر خنده و بعد از چند دیقه دوباره دو طرف صورت چانیولو گرفت و تا جایی که میتونست فشار داد و باعث شد لباش غنچه ی غنچه بشه

+تو کیوت ترین آدم حسودی هستی که من تو زندگیم دیدم چانیول ...(سرشو که تو دستاش بود آروم به دو طرف تکون داد) چجوری انقدر شیرینی ؟

چانیول درحالی که صداش بخاطر فشار لپاش ناواضح بود به حرف اومد

-نمیتونی از زیر بحث در بر...

با قرار گرفتن لبای بکهیون رو لبای غنچه شده ی خودش حرفش نصفه موند و خیره شد به چشمای بسته پسر کوچیکتر .

Heaven Garden 🏡Where stories live. Discover now