Chapter 19

917 255 90
                                    

#خب همه متوجه شدن ؟

جونگین از افراد گروهش و کارآموزها پرسید و وقتی 'بله' دست جمعیشونو شنید لبخندی زد و با گفتن خسته نباشید رفت سمت دفتر شخصیش تا وسایلشو جمع کنه و از کمپانی خارج بشه

بحث امروزش با مدیر شین انقدر بهش انرژی داده بود که میتونست چهار روز بیدار بمونه ! شاید با خودتون بگین همچین کار عجیبی نمیکنه اما برای کسی که خواب براش از غذا ، گوشی ، اینترنت ، اکسیژن و هرچیزی البته بجز عشق اول و آخرش یعنی کیونگسو مهم تره چهار روز بیدار موندن سخت ترین کار زندگیشه !

با برداشتن گوشی و سوییچ ماشینش از روی میز کار بزرگ و پهنش همه چیزو چک کرد و وقتی مشکلی ندید چراغارو خاموش کرد و از اتاق خارج شد

سوار ماشینش شد و خواست بره خونه که با فکر به کیونگسو نظرش عوض شد . شیفت دوست پسرش تا یک ساعت دیگه تموم میشد و از اونجایی که جونگین همیشه دلتنگ پنگوئن عصبانیش بود تصمیم گرفت بره دنبالش تا باهم به خونه برگردن .

از کمپانی تا بیمارستانی که کیونگ توش کار میکرد حدودا یک ربع فاصله بود و جونگین درحالی که با آهنگای شادی که پخش میشدن مدام وول میخورد در عرض کمتر از ده دقیقه به مقصدش رسید . خب اون واقعا راننده افتضاحی بود و اینکه هنوز هم زنده بود احتمالا یه ارتباطی با معجزات داشت !

داشت وارد لابی بیمارستان میشد که کیونگو با روپوش سفیدش دید . به نظر جونگین هیچ منظره ای زیباتر از کیونگسوی روپوش پوشیده نبود . با لبخند به سمتش رفت و وقتی دید سرش پایینه و متوجه اطرافش نیست بی هوا بغلش کرد و باعث شد پسری که تو یه عالم دیگه بود داد ترسیده ای بکشه

#خسته نباشی عشق اول و آخرم

جونگین همونطور که محکم کیونگو به خودش فشار میداد با لبخند و لحن کیوتی گفت و باعث شد لبخند به لب دکتری که از خستگی رسما نیمه هوشیار بود بیاد

=توام خسته نباشی ... امروز چیکارا کردی ؟

#امروز عجب روزی بود کیونگی !

جونگین با ذوق گفت و از دوست پسرش فاصله گرفت

=مگه چی شد ؟

#بریم خونه تا تعریف کنم

=نه الان نمیشه .. باید بمونم شاید صدام کنن .. هنوز شیفتم تموم نشده

جونگین با نیشخند دستای پسر کوچیکترو که توی جیبای روپوش سفیدش بودن جلو کشید و بدون در اوردنشون از تو روپوش مخصوص دستای خودشم داخل جیب برد و دوتا دست ظریف دوست پسرشو گرفت . اینکارش باعث شد تو فاصله ی ناچیزی از هم قرار بگیرن و کیونگ با چشمای گرد شده به اطرافشون نگاه کنه . میدونست قصد دوست پسر شکلاتیش اینه که اذیتش کنه و اون باید سعی میکرد خونسرد بمونه اما خب کیم جونگین بدنیا اومده بود تا دو کیونگسورو در هر حالتی پیشبینی کنه و کیونگ هیچوقت مخالف افکار دوست پسرش عمل نمیکرد .. متاسفانه !

Heaven Garden 🏡Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ