بعد از صبحانه طبق قولی که شب گذشته به خودش داده بود به اتاقش رفت تا به مادرش زنگ بزنه . وارد اتاق شد و بدون بستن در کلبه به سمت تختش رفت و بعد از دراوردن گوشیش از تو جیب هودی طوسی رنگش روی تخت دو نفره وسط اتاق نشست و شماره مادرشو گرفت . بعد از چند بوق صدای زیبا و دلنشین زنی که سالها براش زحمت کشیده و اونو بزرگ کرده بود توی گوشش پیچید و باعث لبخند عمیق و از ته دلش شد
^سوکجینم ؟ باورم نمیشه تو زنگ زدی پسر خوشگلم
•عشقمم ... اگه بدونی دلم چقدر برات تنگ شده بود این حرفو نمیزدی
صدای خنده مادرش از پشت گوشی به گوشش رسید . قبل از اینکه جوابی از سمت مادرش بیاد مشت محکمی به در باز اتاق خورد و جین با 'هین' ترسیده ای تو جاش پرید و با بلند کردن سرش به در ورودی کلبه که رو به روش قرار داشت نگاه کرد و جیسو رو دید که با قیافه ای جمع شده و جوری که انگار چندشش شده داشت بهش نگاه میکرد
^چیشد پسرم ؟
•یه لحظه مامان .. الان میام
گوشی رو کمی از گوشش فاصله داد و با ابروهای بالا رفته سرشو با حالت پرسشی به دوطرف تکون داد
•چیه ؟ چرا اینجوری در میزنی ؟
جیسو که تازه فهمیده بود شخص پشت گوشی که جین داشته باهاش حرف میزده مادرش بوده چهرشو به حالت عادی برگردوند و شونه بالا انداخت
×نامو اوپام گفت بیام بهت بگم داره میره شهر یه دوری بزنه ... باهاش میری ؟
جین آروم سرشو بالا پایین کرد
•بهش بگو یکم صبر کنه تلفنم تموم شه بعد بریم
×به من چه خودت برو بهش بگو !
جیسو با صدای بلند گفت و در مقابل چشمای گرد شده جین از کلبش فاصله گرفت و به سمت ساحل رفت
•خل و چل ... هرچی داداشش عاقله این عقل نداره !
خیره به مسیر رفتن جیسو گفت و دوباره گوشیو به گوشش چسبوند
•عشقم ببخشید .. یه دیوونه ای اومده بود باید جوابشو میدادم
دوباره صدای خنده مادرش اومد و باعث شد خودشم لبخند بزنه
^ببینم کجایی شیطون ؟ صدای دختر میومد .. انگار باهات صمیمیم بود
با صدای بلند به حرف مادرش خندید . اون بیچاره فکر میکرد پسرش قدیس پاک دامنه و تاحالا هیچ دختری تو زندگیش نبوده ! اگه میدونست پسرش هرروز با یه دختره اینجوری با هیجان و شیطنت سر به سرش نمیزاشت
•با نامجون اومدیم تعطیلات ... اونم صدای خواهر عجیب غریبش بود
مادرش دوباره خندید
^خوش بگذره عزیزم ... اینجام بیا ... ما دلمون برات یه ذره شده جین
جمله آخر مادرش که با غم بیان شده بود باعث شد لبخندش از بین بره و به پارکت جلوی پاش خیره بشه
![](https://img.wattpad.com/cover/271464384-288-k164362.jpg)
YOU ARE READING
Heaven Garden 🏡
Fanfictionاگر از پارک چانیول ، نویسنده جوان و مشهور کره ای بپرسین -به نظرت بهشت چه جور جاییه ؟ اون قطعا بهتون جواب میده : -جایی که کلبه های چوبی و کوچیک داره ، دور تا دورش رو درخت پوشونده ، به دریا نزدیکه و میشه تو ساحلش روی نیمکت های چوبی نشست و غذاهای خوشم...