Chapter 26

881 246 73
                                    

•من...عاشق اینجا شدم !

سوکجین بعد از اینکه همراه با بکهیون ، جیسو و نامجون تمام مسافرخونه رو دور زده بود خیره به دریا گفت و نامجون با تکون دادن سرش تایید کرد . جایی که رفته بودن به معنای واقعی کلمه قسمتی از بهشت بود !

*من میرم وسایلمو جا به جا کنم

نامجون اعلام کرد و بعد از رفتنش جین دست به سینه چشم غره ای بهش رفت

•آقای نظم و ترتیب !

با تمسخر گفت و خودشم دنبال رفیقش رفت تا لباساشو بچینه و بکهیون هم رفت سمت آشپزخونه تا صبحانه آماده کنه و جیسوهم رفت تا مثلا کمکش کنه .. هرچند خود بکهیون میدونست اون قراره فقط برای اومدن برادرش بالا پایین بپره و ابراز خوشحالی کنه !

○●●●●●●●○

نیم ساعت بعد همه دور میز بزرگی کنار ساحل نشسته بودن و بعد از آشنایی های لازم ساکت مشغول صبحانه خوردن بودن که یهو کیونگسو با تهدید به دوپسر تازه اومده نگاه کرد

=شما دوتا خوب حواستونو جمع کنین ... تو بیمارستان هیچکس نباید بفهمه من دوست پسر دارم وگرنه از یه جایی که نباید آویزونتون میکنم به سقف !

چشم های ریز شده و نگاه خیرش به دم و دستگاه پایین تنه ایه دوپسر باعث شد هردو آب دهنشونو بی صدا قورت بدن و با مظلومیت سرشونو بالا پایین کنن

-کیونگ طفلیا سکته کردن ... چرا اینجوری نگاشون میکنی ؟

چانیول با خنده گفت و پسر جراح به معنی برو بابا دستشو تکون داد

×نامو اوپا چقدر میمونین ؟

جیسو بی توجه به بحث پرسید و نامجون با لبخند برگشت سمتش

*یکماه

جیسو با خوشحالی خندید و دیگه حرفی بین کسی رد و بدل نشد چون کای که هنوزم خوابش میومد و اعصاب نداشت ، چانیول هم وقتی تازه از خواب بیدار میشد حرفش نمیومد و ترجیح میداد تا یه مدت ساکت بمونه ، جیسو از حضور جین معذب بود ، کیونگ و بکهیون اصولا حرفی برای زدن نداشتن و زیاد شروع کننده ی مکالمه نمیشدن و جین و نامجون هم برای شروع کردن یک بحث زیادی تازه رسیده و غریب بودن !

وسط صبحانه گوشی جین زنگ خورد و پسر همچنان گشنه که بی توجه به سه بسته چیبسی که تو ماشین خورده بود داشت با ولع مربا میخورد بی توجه به شماره فقط اونو کنار گوشش گذاشت و با نگه داشتنش به کمک شونش مشغول زدن مربا به نون تستش شد

•کیه ؟

*الو ! انسان های نرمال میگن الو جین ! کی میخوای یادبگیری ؟

نامجون پوکر خیره به دوستش گفت و بقیه رو به خنده انداخت و جین هم فقط شونه بالا انداخت چون اون به هر حال قرار نبود یاد بگیره بگه الو ! چه اهمیتی داره بگی الو یا کیه یا بله ؟ به هرحال یه چیزی گفتی و اعلام حضور کردی دیگه ! حالا با هر کمله ای !

Heaven Garden 🏡Where stories live. Discover now