_اقای دکتر چیشد؟
دکتر:خوشبختانه وضعیتشون بهتر شده فقط اسیب دیدگیاشون خیلی عمیق بوده بنابراین دوهفته باید استراحت کنن تا حالشون بهتر شه و اینکه الان بهوش
اومده میتونید برید ببینیدش
وبا پایان این جمله جین این گاو سرش انداخت و تو رفت
با دیدن جونگکوک توی تخت که تقریبا نصف بدنش باند پیچی شده بود دستش و روی دهنش گذاشت و با چشای اشکی گفت_ای مکنه...تورا چه شده ایت کهاکنون در این حال میبینمت(نویسنده:یه بار نشد مسخره بازی در نیاره:/)
جونگ.کوک ارومخندید و خواستوحرفی بزنه که همزمان مادرش اومد تو و سریع به سمتش حمله کرد و بقلش کرد
جونگ کوک که درحال له شدن بود ارومگفت:ما..مان له..شدم
حدود پنج دقیقا گذشت تا بلاخره مادر کوک رضابت داد و از بقلش کشید بیرون
_بمیرم برات پسرم کدومکثافتی همچین کاری باهات کرده؟یونگی:کوک راست میگه اگه میشناسیش کافیه فقط یه اسم بده اونوقت میدونم چه بلایی سرش بیارمکه دیگه فکر اسیب رسوندن به تو رو نداشته باشه
کوک:نه نمیدونمکی بود یهویی شد همه چی اون راستی بابا کوشش؟
مامانکوک ارومموهای پسرش و که نوازش میکرد اروم گفت:بابات رفته چین انگار برای محصولاتش اتفاقی افتاده
_بابا از این اتفاق میدونه؟
+نه خدانکنه اگه بفهمه که خون به پا میشه همین بهتر چیزی نفهمه
_خوب شد نگفتین خیال منم راحت تره
×ببخشید خاله میشه مکنم رو بهمپس بدید هی دارید شما باهاش حرف میزنید ایشه
و این صدای غر غر جین بود و بعدش صدای خنده جیمین و مادر کوک
جین:کوکی بیا عزیزم یکم از این سیبا بخور
کوک:نه من الان سیر
جین نذاشت حرف کوک تموم شه که دوتا تیکه سیب گنده داخل دهنش گذاشت
جین یه تیکه دیگه از سیب رو گذاشت دهن کوک
_بخور بینم باید جون بگیری ای دستاش قلم شه به حق مسیح
مادر کوک:گاهی وقتا شک میکنم من به دنیا اوردمتبا این حرف جیمین و یونگی و جونگ کوک از خنده ترکیدن و جین پشت چشمی نازک کردوگفت
_خاله بده مراقب پسرتونم ایش
مادر کوک خنده ای کرد و جین و بقل کرد
_نه پسرم خیلی ممنونم کوک دوستی مثل تو داره خیلی ممنون پیشش هستی جین
و این جین بود که چشاش از اشک پر شد :/
+خاله اه بس کنید لطفا من کاری نمیکنم اه لعنتی اشکام
با این حرف جین همه خندیدن
.
.
.
۱هفته از بستری شدن کوک میگذشت و اون کلا توی بیمارستان بود چون هنوز اسیب دیدگیاش خوب نشده بود
حتی دکترم هنگ کرده بود که چجور یه نفر میتونه اینجوری یه نفر و کتک بزنه
توی این هفته کلاساش و غیر حضوری میرفت و استاداشمشکایتی نمیکردن
رابطش با استاد کیم سرد تر شد و دیگه کاری به کارش نداشت
قضیه رو به جین هیونگش فقط گفته بود و اون اینقدر اعصبانی بود که خدا میدونست و بزور کوک وایساد و نرفت فکش و پایین بیارهبا بی حوصله گی گوشیش و برداشت و وارد تویتر شد و پستای اخیر دوستاش و دید که به استاد کیم رسید
_این واقعا چرا اینجوری حرف میزنه؟:/
یا خودش اروم گفت و وقتی فهمید باید بره پی وی سریع وارد چت شد
.
.
.
___________
بابت دیر اپ شدن ساری
خوب به نظرتون کیم چیکارش داره؟😏🤌
بلاخرهههه
بابام پول داد برمموهام کوتاه کنم ولی نت خریدم پاره 🤣دوروزه نت ۱۰ گیگ رو تموم کردم دوباره خریدم
ناموصا چرا اینقدر زود تموم میشه؟😐🤐
YOU ARE READING
my Professor Bitch
Fanfiction_اوه فاک می گاد امکان نداره پسره کوچیکتر نگاهی به دوستش انداخت گفت +چرا وونهو واقعیت داره _یعنیواقعا اون بچه +اره اون توسط استادش به فاک رفته . . متوقف شده❌ چی میشه اگه پسر شیطون و بی اعصاب کلاس عاشق استادش بشه و برا به دست اوردنش هرکاری بکنه؟😏 ...