Jk:
سرم تو گوشیم بود و داشتم چتای بچه هارو میخونم و از خنده غش میکردم
۸روزه تو بیمارستان بستری شدم و واقعا دیگه کلافه شدم
سر دردای شدیدم و اگه فاکتور بگیریم همه چیز خوب بود
البته دروغه بگم هنوز عاشق استاد عوضیم نیستم ولی با کاری که کرد واقعا قلبمشکست
با تقه ای که به در اتاق خورد گوشیم رو خاموش کردمو کنارم گذاشتم
_بفرمایید
چند ثانیه بعد مامان اومد داخل و با یه لبخند گفت_پسرم یکی از استاداتون اومده عیادتت
کمی فکر کردمکدوماز استاداست یعنی ؟؟شاید استاد هان باشه
_بله مامان بگید بیاد تو
مامان لبخندی زد و پیشونیم و بوسید و رفت بیرونچند دقیقه بعد با عامل بدبختیام مواجه شدمو با فرد کناریش نفسم رفت
استاد کیمو یجین بودند ،
یجین دست راست استاد کیم رو گرفته بود و یه نیشخند ریز گوشه لباش بود و استاد کیم هم با تیپ مشکیش با یه دستهگل رز با لبخند سمت من میومد
لعنت بهش
من حال روحیم کم بد بود حالا با وجود این دونفر مخصوصا اون جنده (یجین)حالم بدتر شد(تهیونگ اقا:/)
خانم یجین هرزه جناب کیم تهیونگ رو مشاهده میکنید 😒
YOU ARE READING
my Professor Bitch
Fanfiction_اوه فاک می گاد امکان نداره پسره کوچیکتر نگاهی به دوستش انداخت گفت +چرا وونهو واقعیت داره _یعنیواقعا اون بچه +اره اون توسط استادش به فاک رفته . . متوقف شده❌ چی میشه اگه پسر شیطون و بی اعصاب کلاس عاشق استادش بشه و برا به دست اوردنش هرکاری بکنه؟😏 ...