کاور و دارید 😹😹😹😹ربطی به اینپارت اصلا نداره ولی خو خیلی باحال بود گذاشتم :)
یاحچچحیچخل فداشون شم
.
.
________________________________
_چیشده جونگکوک بی حالی امروز؟
وونهو در حالی که کیفش رو کنار صندلیش میزاشت گفت و دستی توی موهاش کشیدکوک که سرش روی میز بود همینطور که سعی میکرد با فوت کردن موهای لختش و از جلوی چشاش دور کنه با صدای وونهو اروم بیخیال کارش شد
_هیچی نمیدونمیعنی اصلا چند وقته یه حالیم
نوونهو:چیشده کوکی؟
_اه وونهو
کوک از سرش و از رو میز بلند کرد و با چشای قرمزش نگاه وونهو کردوگفت
_دیشب اصلا نتونستم بخوابم
+چرا؟؟چیشده؟
_هیچ فقط داشتم راجب زندگیم فکر میکردم،ته این علاقه یه طرفه چی میشه؟،انگاری یجین و استاد کیم خیلی باهم خوشبختن پس تصمیم گرفتم بیخیالشون بشم
وونهو با چهره ی نگرانی نگاهش به رو به رو داد و آب ذهنش و قورت داد و تو ذهنش التماس کوک میکرد
(نه کوک خواهش میکنم پسنکش من دارم تمام سعیم و برای اینکه تو کنار تهیونگ باشی میکنم ،مطمعن باش اون یجین و به زودی از سر راهت بر میدارم و کاری میکنم که اون تهیونگ عاشق شه این و بهت قول میدم )*نویسنده:اشکام بچه معصومم *+کوک،تو نبابد اینقدر زود دست بکشی ،چیشده به این نتیجه رسیدی،تو باید یکم بیشتر تلاش کنی
_وونهو!این یه درامای کوفتی نیست که با یه نگاه یا برخورد یا هر کوفت و زهرماری طرف عاشقت شه ...من از همون اولم هیچ شانسی نداشتم،همیشه گزینه آخر بودم ،همیشه هرکی رو دوست داشتم عشقم بهش یه طرفه بوده ،فقط میدونی چیه؟خستم دیگه نمیخوامتلاشی کنم گور بابای کیم با اوندیکش
+کوک ببین من چیز بگمشاید من و نبخشی ولی برا تو اینکارو کردماونم...
با ورود استا کیم به کلاس سکوت کل کلاس و گرفت
و در اون حین برای اولین بار استاد کیم وقتی که وارد شد به جونگکوک که با چشای قرمز داشت زمین رو نگاه میکرد ،نگاه کرد
(چرا اون پسر اینقدر چشاش قرمز بود؟اون پسر سرحال و شیطون پس کوش؟چرا دیگهنگام نمیکنه؟)
درسته!استاد کیم از تمام وقتایی که جونگکوک نگاش میکرد خبر داشت ولی به روی خودش نمیاورد حقیقتش خیلیم خوشش میومد وقتی میدید اون بچه چطور داره نگاش میکنه و لبخند میزنه
یه شک هاییم بهش کرده بود ولی خوب زیاد بهشون پرورش نداد و نزاشت بیشتر از این رشد کنن
صداش و صاف کرد و نگاش و از جونگکوک گرفت وگفت
_امتحان امروزتون خیلی مهمه ...همه شما باید بالای۹۰نمره رو داشته باشید وگرنه قبول نمیشید و شمارو میندازم...... ۸۰دقیقه زمان برای ۴۰تا سوال دارید و با دقت جواب بدید ....جانگ یون بیا برگه ها پخش کن اینارو بده ردیف بالا منم ردیف جلو رو میدمجانگ یون پسر مو قهوه ای که عینک گردی رو صورتش بود و جزوه یکی از بهترین شاگردای استاد کیم بود بلند شد وچشمی گفت و برگه هارو از تهیونگ گرفت و پخش کرد
تهیونگم برگه های نفرات جلو رو داد ولی ایندفعه نگاهش به پسر کوچیک بود که بی حس برگه رو گرعته بود و مینوشت
.
.
.
.
آهی کشید و وارد خونه شد که صدای جیغ آشنایی شنید
نه...این امکان نداشت....
.
.گایز میدونم کمه
ولی ببخشید
اینقدر حالم بده که اصلا میخوام نابود شم😂
و لطفا اینقدر نگید فیکت مسخرست و چمیدونم از این چرت و پرتا
۱_من اول فیکم گفتم که چی؟من هیچ تجربه ای توی فیک نویسی ندارم
۲_مشکلی داری نخون
منم دیگه اصراری نمیکنم ووت و کامنت بدید خودتون میدونید
این پارتم بخاطر چند تا از ریدرهای خوشگلم که حمایتم کردن نوشتم وگرنه اصلا دیگه انگیزم و از دست دادم
هی
😑
आप पढ़ रहे हैं
my Professor Bitch
फैनफिक्शन_اوه فاک می گاد امکان نداره پسره کوچیکتر نگاهی به دوستش انداخت گفت +چرا وونهو واقعیت داره _یعنیواقعا اون بچه +اره اون توسط استادش به فاک رفته . . متوقف شده❌ چی میشه اگه پسر شیطون و بی اعصاب کلاس عاشق استادش بشه و برا به دست اوردنش هرکاری بکنه؟😏 ...