Ch7: Wrong Place, Wrong Time

12.4K 2.3K 1.4K
                                    

میدونمممم خیلی منتظرتون گذاشتم ولی باور کنید تقصیر من نبوده و تقصیر مهمونامونه، پاشدن ده نفری از یه شهر دیگه برنامه کردن اومدن خونه ما، منم دو دقیقه وقت نکردم حتی گوشی دستم بگیرم🥲😂خلاصه ببخشید دیگه قشنگای من❤
این پارت طولانی نیست ولی اگه شد این هفته دوباره براتون آپ می کنم❤

["2015- مسکو"

با دستای لرزون، سیفون رو کشید و با خستگی به دیوار تکیه داد. تمام محتویات معده اش آب و الکل بود و حالا بعد از بالا آوردن، هنوزم طعم گس و تلخشو احساس می کرد.
به سختی بدن لاغرشو از اتاقک بیرون کشید و به سمت سینک رفت و شیر آب رو باز کرد. چند مشت آب به صورتش کوبید و دهانو شست، بعد در حالی که هنوزم کمی تلو تلو می خورد از سرویس بهداشتی خارج شد.

صدای موزیک کر کننده ای که پخش می شد باعث شد صورتشو بخاطر سر درد جمع کنه، ولی با این حال دوباره به سمت بار رفت و روی یکی از صندلی های خالی افتاد.

درحالی که انگشتاشو برای بارمن بلند می کرد، از گوشه چشم نگاهش به مردی خورد که کنارش نشسته بود. جثه نسبتاً بزرگی داشت و توی تاریکی بار هم می شد ماسک مشکی و کلاه کپ خاکستری که همرنگ سوییشرتش بود رو دید.

توی دستش یه اسکاچ با یخ بود، ولی حتی ماسکشو هم پایین نیاورده بود و نگاهش به جایی سمت میز های وی ای پی دوخته شده بود.
با این که دنبال دردسر نمی گشت هم کنجکاویش قوی تر از حس امنیتش بود، پس وقتی بارمن جین و تونیکش رو آورد گفت:

- چرا ماسک زدی؟

برای لحظه ای حتی متوجه نشد کره ای حرف زده، تا این که یاروی ماسکی با اخم نگاهش کرد و این بار تهیونگ با روسی دست و پا شکسته اش گفت:

- چرا ماسک زدی؟

مرد فقط نگاهش کرد. چشم های آبیش توی تاریکی مثل دو تکه سنگ درخشان بودند و برای لحظه ای، تمام صداهای اطراف رو بلور کردند. تهیونگ بهش خیره شد و فقط برای مدت کوتاهی... حس کرد می تونه خودشو توی اون چشم ها گم کنه.

- چند سالته؟

جواب مرد بعد از دقایقی از نگاه پیوند خورده و صداهای محو شده به گوشش رسید و تهیونگ کمی دیر متوجه شد که هیچ وقت بهش نگفت چرا ماسک زده.

- چه اهمیتی داره؟

نگاه مرد به نوشیدنی توی دست های تهیونگ کشیده شد. صداش کلفت و سرد بود.

- برای اینجا بودن بچه ای.

درسته. فقط پونزده سالش بود. ولی اون یه کارت شناسایی فیک، و علاوه بر اون یک قد نسبتاً بلند برای سنش و صورت پخته و سردی داشت که باعث می شد به راحتی راهش بدن. یا حداقل این چیزی بود که فکر می کرد... چون گویا این غریبه تو یه نگاه دستشو خونده بود.

𝗦𝘁𝗼𝗰𝗸𝗵𝗼𝗹𝗺  | KOOKVUnde poveștirile trăiesc. Descoperă acum