▪︎7. Blood▪︎

481 86 66
                                    


جونگکوک نمیتونست، اون حجم از اطلاعات یهویی راجع به چان باعث شده بود حالش بد شه. میدونست همه چی یک بازی احمقانه‌ست، یک هزارتوی تاریک که هیچ خروجیی نداره. چان چطور میتونست؟

"منظورت چیه؟ تو میخوای ازش متنفر بشم"

نامجون خندید و برای جونگکوک دوباره چای ریخت، چشم هاش میتونست بفهمه چقدر جونگکوک اشفته، عصبی و ناراحته، انگار توقع این کار رو از چان نداشت.

"خب، شاید! ولی این حقیقته جونگکوک، چیزی که مشخصه اینه که فلیکس تنها معشوقه‌ش نیست، نصف اون تشکیلات بخاطر فلیکسه جونگکوک، هدف اصلی ما چان نیست، فلیکسه"

جونگکوک با اخم هوفی کشید و سرش رو بین دستهاش گرفت، نمیتونست باور کنه و این احمقانه بود، چیزی فرای احمقانه.

"داری میگی چان از فلیکس مثل یه سلاح مخفی استفاده میکنه، وجود فلیکس برای بقیه یه تهدیده؟"

نامجون سرش رو تکون داد و جونگکوک واهی گفت، انگار باورش نمیشد اون پسر بیخیال و کیوت با اون کک‌ومک های کیوتش همچین کارهایی بکنه و رسما یه دشمن بشه.
نه برای جونگکوک، بلکه برای تشکیلات نامجون.

"برای همینه که باید اون هاردو زودتر گیر بیاریم جونگکوک، وقت زیادی نداریم"

▪︎▪︎▪︎

July 2

در عمارت باز شد و جین سراسیمه وارد شد، عصبانی بود، اشک میریخت و نمیدونست کدوم طرف بره، اول خودش رو اروم کنه و یا اول بره پیش نامجون. جونگکوک با نگرانی لپ‌تاپ رو کنار گذاشت و سمت جین رفت، میخواست اونو روی مبل بنشونه که دستش پس زده شد و جین سمت اتاق نامجون رفت.

"بهتره دلیل خوبی برای کارت داشته باشی، محض رضای مسیح دستاش، خدای من دستهاش کاملا خورد شده بود جون، داری شوخی میکنی؟"

در اتاق به دیوار خورد و صدای بدی ایجاد کرد، اولین باری بود که جونگکوک اینطور جین رو عصبی میدید و به نظرش کمی جذاب بود. رگ های گردن اون مرد بیرون زده بود و کاملا قرمز شده بود، اخم هاش توی هم بود و طرز نگاه کردنش ترسناک بود.
طرف دیگه‌ی اتاق نامجون حتی سعی نکرد بهانه بچینه، از پشت میز بلند شد و سمت جین اومد.

"دستتو به من نزن"

خودش رو عقب کشید و نامجون هم اینبار اخم کرد. عصبانیت جین رو به ندرت میدید.

"بیا داخل، باهم حرف میزنیم"

دست جین رو کشید و در رو روی جونگکوک کنجکاو بست. جین حالا با درموندگی روی مبل نشسته بود و صورتش رو با دستهاش پوشونده بود، صحنه‌ی دلخراشی که دیده بود از پشت چشمهاش کنار نمیرفت و هربار با دیدن خون های خشک شده و بی حالی اون مرد، حالت تهوع میگرفت و بخاطرش عذاب وجدان داشت.

NyctophiliaWhere stories live. Discover now