𝑷𝒊𝒏𝒌 𝒉𝒂𝒊𝒓𝒆𝒅 𝒅𝒘𝒂𝒓𝒇

1K 257 19
                                    

همونطور که با استرس خیابونو متر می‌کرد هر چند دقیقه به ساعتش نگاه می‌کرد
یک ساعت از آخرین بازی که تهیونگ از عمارت خانواده ای پارک در اومده بود گذشته بود و جیمین هر لحظه نگران تر از قبل میشد
می‌ترسید دوست خنگش توسط پدرش به قتل رسیده باشه
پنج ساعت از وقتی که رفته بود خونه ای مشترک تهیونگ و یونگی برای برداشتن تهیونگ می‌گذشت

فلش بک ساعت هشت صبح

همونطور که مشتای محکمشو به در می‌کوبید
داد زد
_کیم فاکینگ تهیونگ بهتره این در لعنتی رو باز کنی تا پنج قلو حاملت نکردم مگه من با تو نیس....
هنوز حرفش کامل نشده بود که صدای داد تهیونگ از پشت در بلند شد
+من اون کار فاکی رو نمیکنم
_اونوقت به کدوم فاکینگ دلیل !!!
+چون این کار یعنی خودکشی محض بابات اگه میخواست اون ماشینه لعنتی رو بهت بده صد در صد صبح که رفتی اونجا به خودت میداد نه اینکه با کون پرتت کنه بیرون
_اولن اون ماشین لعنتی نیست اون عروسک منه دوما کی گفته منو با باسن پرت کرد بیرون خیلی مودبانه به بادیگارداش گفت منو بزارن دم در
+کوتولش یادت رفت
_خفه شو لطفا
+مگه دروغ میگم بابات مگه نگفت این کوتوله صورتی رو بندازید بیرون!!!
_خفه شو تهیونگ فقط الان کون لشتو جمع کن بیا بریم
+اونوقت چرا اصلا من باید بیام؟؟؟
_چون توی نرخر پاک ترین و معصوم ترین موجود روی زمین از نظر مامان بابای منی و صد در صد به حرف تو گوش میکنن
+تو از کجا میدونی قبول میکنن؟؟؟
_چون میدونمممم
+اونوقت به من چی میرسه؟
_هیچوقت فکر نمیکردم به توی عن دماغ چیزی بدهکار بشم
+حالا شدی کوتوله خان
_بیا الان بریم بعدا هر چی خواستی بگو
+وایسا لباس بپوشم
_بدو که کار مهمی در پیش داریم
پایان فلش بک
داخل این پنج ساعت تهیونگ هر وقت که بیرون میومد با جملاتی مثل :
بابات گفت بهت بگم کوتوله تلاش نکن بهت نمیدم ماشینو
گفت وقتی داشتی بچه می ساختی فکر اینجاشم باید میکردی
گفت زیاد حرص نخور کوتوله ها زود سکته میکنن

گوش جیمین را مورد عنایت قرار میداد
+خیابونو متر کردی خسته نشدی ؟
با شنیدن صدای تهیونگ بر گشت و با تهیونگی که شبیه گوشت پشت نتردام شده بود روبه رو شد
_چرا شبیه لشکر شکست خورده ای
+چون بابات به نهصدو نود و نه روش سامورایی داشت میکردتم
جیمین همینجوری که آبمیوه اش را می‌خورد انگار تازه یادش اومده بود برای چی اومده بودن اونجا با چشمای درشت به تهیونگ که روی جدول کنار خیابون نشسته بود خیر شد
_چیشد داد؟
+اگه منظورت از کون دادن من....
_ماشینو میگم احمق
+آها اره
_جدی
+اوهوم
هنوز حرف تهیونگ تموم نشده بود که جیمین با شدت خودشو تو بغل تهیونگ پرت کرد
_خیلی دوست دارم ته ته
+یادمه تا امروز صبح موجود کونی بیش نبودم
_خفه شو فضای احساسی رو با اون صدای گوش خراشت خراب میکنی
+جیمین احساس میکنم پشت شلوارم خیسه
با حرف تهیونگ نگاه جیمین به ابمیوه ای البالوییش که بخاطر پریدنش تو بغل تهیونگ کج شده بود و شلوار سفید تهیونگ رو کامل به گوه کشیده بود افتاده
_اوه
+چیشده
تهیونگ با آوردن دستش جلوی صورتش جیغش رفت هوا
+جیمین جیمین نگاه کن فکر کنم خونریزی دارم
با حرف تهیونگ جیمین بلند زد زیر خنده
_خونریزی از ناحیه مقعد حتما
و بلندتر از قبل زد زیر خنده
تهیونگ با دیدن جعبه‌ای آبمیوه ای داخل دست جیمین اروم گفت
+کار تو بود ...
جیمین از پایین با تعجب به تهیونگ که داشت سمتش میومد نگاه کرد
_چکار میخای بکنی...
هنوز حرفش تموم نشده بود که تهیونگ افتاد دنبالش
بعد از کلی دنبال هم دویدن بالاخره تصمیم گرفتن سمت خونه ای مشترک تهیونگ و یونگی حرکت کنن
قرار شده بود لامبورگینی قرمز اونتادور جیمین فردا براش آماده بشه
_خب فکر کنم باید پیاده برگردیم
+تو این آفتاب حداقل تاکسی بگیریم
_تو واقعا الان تاکسی میبینی من الان تاکسی از  کجام در بیارم این موقع روز واقعا
+دو دقیقه وایسا شاید یه تاکسی پیدا شد
_من هیجده سال تو این محله زندگی کردم من میدونم یا تو
+شاید یه تاکسی رد شد حالا
_الان اگه بخوایم وایسیم تا یه تاکسی پیدا بشه باید شلغم بشیم
+شلغم جیمین پس راه بیوفت
_خیلی گرمه خدایااااا
مسیر برگشتشون با چس ناله های جیمین و نگاه های متعجب مردم به پشت تهیونگ آزار دهنده ترین تایم را برای تهیونگ ساخته بود
بعد از رسیدنشون به خونه ای مشترک تهیونگ و یونگی جیمین تصمیم گرفته بود برگرده خونه ای خودش
همونطور که داشت از پله ها بالا می‌رفت نگاهش به خانم کیم افتاد که داشت از خونش میومد بیرون آروم سمت اون زن سلیطه که برای اولین بار وقتی اون و دیده بود صداشو ننداخته بود رو سرش داد
+سلام خانم کیم
:سلام
+در مورد اجاره خونه راس...
:امروز یه پسر مو صورتی قد کوتاه اومد دادتش برای ماه آینده هم داده
همونطور که داشت زنو تو ذهنش فحش کش می‌کرد برای قطع کردن حرفش  با شنیدن حرف زن چشماش برق زد
+ممنون خداحافظ
همونطور که داشت بقیه پله ها را بالا همونطور که داشت لبخند میزد زیر لب گفت
+کوتوله ای مو صورتی من

 :امروز یه پسر مو صورتی قد کوتاه اومد دادتش برای ماه آینده هم دادههمونطور که داشت زنو تو ذهنش فحش کش می‌کرد برای قطع کردن حرفش  با شنیدن حرف زن چشماش برق زد +ممنون خداحافظهمونطور که داشت بقیه پله ها را بالا همونطور که داشت لبخند میزد زیر لب گفت +ک...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

امیدوارم از خوندن این پارت لذت ببرید♡



𝗦𝗜𝗡𝗚𝗟𝗘 𝗗𝗔𝗗 _Where stories live. Discover now