𝒔𝒉𝒊𝒕 ?!

712 204 27
                                    

با استرس دستای خیس از عرقشو به شلوار جین آبی رنگش کشید
_آه شت .....دارم سکته میکنم خدایا ...‌
با حرص موهای صورتی رنگشو از روی چشماش کنار زد و زیر لب شروع کرد به غر غر کردن
_امروز میرم‌ رنگشون عوض میکنم ...این سوسول بازیا چیه فقط یه زنگه بزن دیگه ....هیولا نیست که....
آهی کلافه کشید و دستشو سمت زنگ در دراز کرد
_تا شب که نمیتونم صبر کنم ...میتونم؟!
چشماشو محکم بست و نفسی عمیق کشید
_دو تا احتمال بیشتر نداریم یا میکنتم یا نمی کنتم ... شبیه دیونه ها شدم
با گفتن حرفشو  زنگ در و فشرد و سریع از در فاصله گرفت
چند ثانیه بیشتر طول نکشید که در قهوه ای رنگ باز شد و مرد با حوله دور کمرش داخل چهارچوب در ظاهر شدن
+سلام پارک
پسر با دیدن مرد داخل اون وضعیت آب دهنش پرید تو گلوش و شروع کرد به سرفه کردن
مرد همونطور که نیشخندی به ریکشن پسر می زد حوله دور کمرشو محکم کرد
بعد از گذشت چند دقیقه با قطع شدن سرفه های پسر کوچکتر گفت
+نمیخای بیای داخل ؟!
پسر با گنگی نگاهی به نیشخند مرد زد و دستشو به پشت موهاش کشید
_سلام استاد روزتون بخیر .....اومدم جنی رو ببرم
در صدم ثانیه نیشخند مرد از بین رفت و چهره ای جدی به خودش گرفت
+جنی خوابه....
پسر کوچکتر با خجالت سرشو پایین انداخته و شروع کرد بازی کردن با انگشتاش
مرد با دیدن حرکات پسر هوفی کلافه کشید و جلوی در رفت کنار
+اگه خجالت کشیدنت تموم شد بیا داخل .....
با شنیدن حرف مرد چشماشو محکم بست و دستاشو مشت کرد
_دوباره ریدی جیمین
با کنجکاوی سرشو از چهار چوب در رد کرد و به تم طوسی ای خونه خیره شد
خونه در حین ساده بودن بسیار شیک بود
همونطور که داشت خونه را دید میزد با شنیدن صدای مرد دم گوشش پرید
_دید زدنت تموم شد ؟!
+اوه ببخشید
با خجالت سرشو انداخت پایین و گفت
+میتونم بیام داخل
مرد با پوکر ترین حالت ممکن گفت
_سه ساعته دارم بهت میگم بیا داخل
پسر با شنیدن حرف مردم لبشو گاز گرفت و آروم وارد خونه شد
+خونه ای قشنگی دارید .....
_ممنون ...هات چاکلت یا قهوه؟!
+اوم هات چاکلت ...جنی کجاست؟
_تو اتاقم.....
همونطور که روی کاناپه طوسی رنگ نشسته بود از پشت به مرد که با حوله دور کمرش در حال درست کردن هات چاکلت بود خیره شد
عضلات مرد نشون دهنده ای ورزش های زیادی که مرد می‌کرد بود و پسر در دلش مرد را بخاطر هیکل ورزیده اش تحسین کرد
نگاهش را از پشت مرد گرفت و به شکم خودش از زیر لباس دوخت
+پس چرا من ندارم ؟
_چی نداری؟!
با شنیدن صدای مرد توی جاش پرید
_مثل اینکه تو غافلگیر کردنت کارم خوبه نه؟!
با شنیدم حرف مرد خنده ای کرد و هات چاکلت را از دست مرد گرفت و روی میز گذاشت
+درسته...ممنون
_نگفتی چی رو نداری ؟
با هول شدگی سریع گفت
+هیچی
_اوم
+استاد شما لباس نمیپوشید؟!
مرد پوزخندی زد و روی پسر خم شد و دم گوشش گفت
_مطمئنی میخای لباس بپوشم؟
جیمین با قرار گرفتن داخل اون پوزیشن سریع نگاهشو از چشمای شیطون مرد گرفت و سرشو پایین انداخت
+آخه...هوا سرده سرما می‌خورید برا همون گفتم ....
پسر راضی از دروغی که سر هم کرده بود دوباره نگاهش به چشمای شیطون مرد داد و سعی کردم به نزدیکی بیش از حد بدناشون اهمیت نده
پسر بزرگتر آروم لبشو به گوش پسر چسبوند و گفت
_مطمئنی فقط همینه ؟!
و نگاهشو به چشمای خمار پسر کوچکتر داد
و بینیش را آروم روی گردن پسر کوچکتر کشید و از بوی شیرین پسر لذت برد
_در مورد پیشنهادم فکر کردی ...
پسر کوچکتر که از لمس های ریز مرد داخل خلسه فرو رفته بود آروم گفت
+من پیشنهادتون را.....
با صدای زنگ ادامه ای حرفشو خورد
_شت

*******************

*******************

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

_خونه ای جونگکوک_

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

_خونه ای جونگکوک_

سلاممممم
واقعیتش قصد نداشتم بنویسم و
خب یدفعه ای شد ...
امیدوارم بد نشده باشه😮‍💨
بچها در مورد ووتا نزدیک 600نفر بیشتر
همه ای پارتا رو خوندن و فقط 100نفر ووت دادن ؟؟
یکم بی انصافی نیست بنظرتون؟!
شرط:120

𝗦𝗜𝗡𝗚𝗟𝗘 𝗗𝗔𝗗 _Where stories live. Discover now