𝒊 𝒂𝒎 𝒉𝒊𝒔 𝒉𝒚𝒖𝒏𝒈!

1K 249 21
                                    


تهیونگ همونطوری که با گل تو دستشو از خوشحالی یه جا بند نبود بدو بدو خودشو به جیمین و یونگی یوبس رسوند
جیمین همونطور که جنی رو داخل بغلش گرفته بود به فکر فرو رفته بود (*یعنی داخل ذهنش داره حرف میزنه)
*اگه بیاد جای منو بگیره چی!!!!
*اگه تهیونگ دیگه به من محل نزاره چی
*اگه دونسونگمو ازم بگیره چی
دو قدم اونور تر یونگی بود که با اخم سرشو انداخته بود و داخل افکارش غرق شده بود(<داخل ذهن یونگی)
<اون بوسه اول تهیونگ داشت...
<دل تهیونگ یدفعه برای گذشتشون تنگ نشه؟!
<نکنه منو ول کنه
و اونطرف ماجرا تهیونگی قرار داشت که کل فرودگاه با پاهاش متر کرده بود و از خوشحالی نمیتونست بشینه
قرار بود بعد از گذشت هفت سال دوباره هیونگ مورد علاقشو ببینه هیونگی که داخل اولین بارهای او نقش پررنگی داشت
همونطور که سرشو پایین انداخته بود و داشت خاطراتشون را مرور می‌کرد با شنیدن صدای آشنایی سرشو بالا آورد
÷تهیونگا
با دیدن فرد جلوش بدو بدو خودشو تو آغوشش انداخت
+هیونگگگگگ
مرد صورت تهیونگو از خودش دور کرد و همونجوری که بهش نگاه می‌کرد گفت
÷چقدر بزرگ شدی تهیونگی
_بله هفت سال مدت زمان کمی نیست
*سیوج مود ایز ان
هر دو سرشونو سمت جیمین که با اخم این حرفو زده بود بر گردوندند
÷معرفی نمیکنی تهیونگی
+چرا هیونگ الان
*نیومده تهیونگ ما رو فراموش کرده رفته تو باسن اون هی تهیونگ هول
+جیمین دوستم و ا...
_هیونگشم
تهیونگ همونطور که به جیمین با تعجب نگاه می‌کرد جملشو درست کرد
+درسته هیونگ جیمین هیونگمه و اینم جنی دخترشه
÷وای خدای من دختر خودته
*نه از اشغالی پیداش کردم این چه سوال مسخره‌ای
÷میتونم بغلش کنم؟!
جیمین شکاک به مرد قد بلند روبه روش که دستاشو باز کرده بود که دختر عزیزشون بگیره نگاه کرد و نامطمئن دخترو گذاشت تو بغل مرد
*من مطمئنم این پدوفیلیع و گرنه چه علتی داره که دختر منو اینجوری داره بوس میکنه تهیونگم همینجوری از راه بدر کرد
با پای که پاهاش لگد کرد از فکر در اومد و به خشم به صاحب پاها که قصد قتلشو داشت نگاه کرد ولی متاسفانه با یونگی رو به رو شد
=خیلی بد داری نگاهش میکنی
_چی؟!
=میگم بد داری نگاه میکنی بس ‌کن
سری آروم تکون داد و نگاهشو دوباره به جنی داخل بغل مرد که داشت میخندید داد
+راستی هیونگ کارت چی شد ؟
÷دارم راستو ریستش میکنم قرار شده از هفته آینده برم سر کار راستی جیمین شی شما داخل دانشگاه چه رشته ای میخونید البته اگه جسارت نباشه؟
*جسارت کردی مرد اخه بتوچه تخم کدو
_من روانشناسی میخونم
÷چقدر عالی
*کونت بسوزه کون پاره
+راستی هیونگ داخل مهد کودک کار میکنه تو میتونی بجای پرستار گرفتن جنی رو ببری مهد کودک اونجا هیونگم مراقبشه
*هیونگم هیونگم من لا کون تو جوری بزار که دیگه ت*خم نکنی همچین حرفی به من بزنی
÷چه فکر خوبی تهیونگی اینجوری کار شمام راحتر میشه راستی تهیونگا ایشونو معرفی نکردی
تهیونگ همونجور که کف دستشو زد رو پیشونیش سمت یونگی رفت
+هیونگ این یونگی دوست پسر منه
÷واقعا تهیونگا تو دوست پسر داری؟
+اره هیونگ
=من مین یونگی هستم دوست پسر تهیونگ
و تا کمر خم شد
÷هی هی بلند شو اونهمه هم پیر نیستم
منم کیم سوکجین هستم از آشنایی باهاتون خوشوقتم

...................................
از صبح که از فرودگاه برگشته بودن داخل خونه مشترک یونگی و تهیونگ افتاد بود و با دقت به کارهای جین نگاه می‌کرد هنوز از نظر اون جین یک پدوفیلی بی رحم بود ولی هر چقدر بیشتر نگاه می‌کرد بیشتر گیج می‌شد
*چرا رفتار مشکوکی نداره مثل پدوفیلی ها
جین همونطور که داشت آشپزی می‌کرد سمت جیمین که روی کاناپه دراز کشیده بود و پاپ کرن می‌خورد برگشت
÷اتفاقا افتاده جیمینی
*چه زود پسر خاله شد
_نه هیونگ
همونطور که دستشو پشت گردنش می‌کشید از نگاه کردن به جین که هنوز بهش خیره بود طفره میرفت با افتادن نگاهش با سطل زباله فکر شیطانی به ذهنش اومد
*یکم شیطونی که اشکالی نداره؟!!
_هیونگ بزار من آشغالا رو ببرم بزارم دم در یکم آشپزخونه خلوت بشه
÷ممنونم جیمینی
_خواهش میکنم
همونطور که آشغالا رو برمی‌داشت سمت جایی که جین قرار داشت رفت و نمایشی خودشو انداخت زمین و کل آشغالا ریخت رو سر جین
+هینننننن
تهیونگ که همون لحظه از اتاق اومده بود بیرون با دیدن صحنه ای روبه روش جیغ بلندی کشید
جیمین همونطور که پاهاشو گرفته بود سرشو آورد بالا و با دیدن صحنه مقابلش نیشخندی زد ولی قبل از اینکه کسی نیشخندشو ببینع سری به حالت نمایشی بلند شد و شروع کرد به معذرت خواهی کردن
_وای معذرت میخام هیونگ پاهام پیچ خورد آشغالا از دستم افتادن معذرت میخام
جین همونجوری که لبخند میزد پوست مزو از روی سرش برداشت
÷اشکالی نداره جیمینی اتفاقه دیگه میوفته
و جین ار اونجا دور شد
جیمین همونجور که با تعجب به جین نگاه می‌کرد گفت
_انتظارشو نداشتم
+انتظار چی؟؟
_هیچی جنی خوابیده؟
+اره تازه خوابید
..................................
بعد از شام از خونه ای تهیونگ و یونگی برگشته بود همونطور که جنی خوابو تو بغلش گرفته با لبخند به چهره معصوم دخترش نگاه کرد و آروم لبای غنچه شدشو بوسید
_بزرگی شی اگه بفهمی من اولین بوسهاتو ازت گرفتم فکر کنم خیلی ناراحت بشی
آروم زیر لب زمزمه کرد و جنی رو روی تخت با روکش  بنفش رنگش گذاشت
_آپا خیلی دوست داره جنی
بعد از بوسیدن موهاش آروم زیر لب زمزمه کرد و از اتاق بیرون اومد
میخاست سمت اتاق خودش بره که با شنیدن صدای در سمت در رفت
آروم با کمترین تولید صدا سمت در رفت و در و باز کرد با دیدن فرد پشت در با تعجب بهش خیره شد
×میتونم امشب خونه تو بخوابم !؟

من آمده ام وای وای من آمده‌ام
خب من خودم بشخصه عاشق رابطه جیمین و جنی ام ^^
تا پارت بعد بدرود🦦
لاو یو♡

من آمده ام وای وای من آمده‌امخب من خودم بشخصه عاشق رابطه جیمین و جنی ام ^^تا پارت بعد بدرود🦦لاو یو♡

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.





𝗦𝗜𝗡𝗚𝗟𝗘 𝗗𝗔𝗗 _Where stories live. Discover now