(فلش بک_کره جنوبی، سئول.)
"دوستش داری؟"
مرد بزرگتر با لحن همیشگیاش گفت و همونطور که دود سیگارش رو به بیرون فوت میکرد، به تهیونگ خیره شد.
تهیونگ، هیچ علاقهای نداشت با مرد رو به روش صحبت کنه؛ چرا که مرد رو به روش زندگیش رو نابود کرده بود.
از اینکه اون مرد پدرش بود، متنفر بود.
حتی از اینکه خون اون توی رگهاش بود و فامیلی اون روی اسم خودش و مادرش بود متنفر بود، به معنای واقعی کلمه از اون مرد متنفر بود!"پارک جیمین..."
تهیونگ با شنیدن اسم دوستپسرش، نگاه بی حسش رو به چشمهای کشیده و مشکیرنگ مرد مقابلش دوخت.
تهیونگ علاوهبر اینکه از فامیلیاش متنفر بود، از چشمهاش هم متنفر بود.
چشمهای کشیده و مشکیرنگش، با مژههای تقریباً بلند و کم پشتش رو از مرد رو به روش به ارث برده بود، درواقع از هرچیزی که از مرد مقابلش بهش رسیده بود متنفر بود.
شیوون با لحن سردش گفت، پکی به سیگارش زد و با همون لحن قبلی جملهاش رو به اتمام رسوند." دوستش داری؟"
دوباره میخواست نقطه ضعفهاش رو هدف قرار بده و باهاشون بازی کنه؟
تهیونگ خوب یاد گرفته بود احساساتش رو پشت لبخند گرمِ مستطیلی شکلش پنهان کنه.
با لحن بی حس و سردش که فرقی با هوای بیرون اون عمارت نداشت، گفت:" بازی جدیده؟"
" کی میدونه؟ شاید بازی جدیده؟"
مرد بزرگتر همونطور که نیشخند گوشهی لبش رو حفظ میکرد، با لحن خونسردش که برای عصبی کردن تهیونگ کافی بود جواب داد و سیگارش رو داخل جاسیگاریِ شیشهای که روی میز بود، خاموش کرد.
درحالیکه مقابل مردی که روی کاناپهی زرشکی رنگش نشسته بود قرار داشت، با حفظ کردن لحن محکمش لب زد."فکر نمیکنم مسائلی که توی زندگیم وجود داره بهت ربط داشته باشه!"
شیوون خندهی آروم و تو گلویی کرد و در ثانیه حالت چهرهاش جدی شد، درحالیکه با نگاه جدی و سختش به تیلههای تهیونگ خیره بود، گفت:
"حواست باشه داری چه بازیای رو شروع میکنی بچه."
همونطور که از روی کاناپه بلند میشد، دود پشت لبهاش رو بیرون فرستاد و در ادامه با لحن قبلیاش لب زد.
"حواسم به تمام حرکاتت هست!"
(پایان فلش بک.)
.
.
.
.(کره جنوبی، سئول 20:45 شب.)
تهیونگ تکهای از گوشت که بین چاپستیکهاش بود رو به بینیاش نزدیک کرد و بو کشید، با جمع شدن صورتش و اخمی که بین ابروهاش نشست نگاهش رو به هوسوک داد و پرسید.
YOU ARE READING
Me Before You
Fanfictionتهیونگ کیم، جراح موفق ایالات متحده عاشق دلشکستهای که به دلیل گذشته تلخ و عذابآورش تبدیل به آدمی میشه که اعتمادش رو نسبت به آدمها از دست میده. و جونگکوک جئون، بوکسور معروفی که ادعا میکنه تهیونگ رو دوست داره و وارد زندگیش میشه. جونگکوک جئون،...