PT:13/14

52 7 0
                                    

(لطفاً آهنگ رو پلی کنید.)

(فلش بک. سیزده ماه قبل_ کره جنوبی، سئول.)

همون‌طور که با لذت به منظره‌ی مقابلش خیره بود کام عمیقی از سیگارش گرفت.
با باز شدن پلک‌های مرد مقابلش نیشخندی زد و همون‌طور که از روی صندلی بلند می‌شد، دود حبس شده‌ی پشت لب‌هاش رو بیرون فرستاد.
حین اینکه به لحن ترسیده و صدای داد مرد که توی سوله‌ی خالی اِکو می‌شد گوش می‌داد، با قدم‌های آرومش فاصله‌ی بینشون رو پر کرد و مقابل مردی که به صندلی بسته شده بود ایستاد.
خم شد و صورتش رو به صورت زخمی و خونی مرد نزدیک کرد، مرد با نزدیک شدنش سکوت کرد و با نگاهی ترسیده به چشم‌های وحشی و کشیده‌اش نگاه کرد.
همون‌طور که به چشم‌های ترسیده و مردمک‌های لرزون مرد خیره بود کام دیگه‌ای از سیگارش گرفت و دودش رو توی صورت زخمیِ مرد فوت کرد، به سمت صندلی رفت و به سرفه‌های مرد بخاطر دود سیگار گوش داد.
صندلیِ آهنی رو با فاصله‌ی کمی مقابل مرد قرار داد و روش نشست، فاصله‌ کمی بین بدن‌هاشون بود؛ پس دسترسی بهتری بهش داشت.
سیگار نیمه خاموشش رو روی زمین پرت کرد و دوباره به چشم‌های ترسیده‌ی قاضی خیره شد، دم عمیقی از فضایی که با بوی تند خون و آهن ترکیب شده بود کشید و با صدای بم و خشدارش گفت:

"اسمش."

قاضی نگاه ترسیده‌اش رو از مرد گرفت و به نقطه‌ای خیره شد، نفس‌های طولانی و لرزونی می‌کشید.
مرد دوباره به حرف اومد.

"فقط اسمش رو بگو."

قاضی با لحنی ترسیده و صدایی لرزون جواب داد، از خیره شدن به چشم‌های مرد اجتناب می‌کرد.

"م-من چیزی... نم-نمی‌دونم."

مرد با خون‌سردی سری تکون داد و نیم نگاهی به جنازه‌ی وکیلی که چند ساعت پیش با دست‌های خودش کشته بود و روی زمین بود انداخت.
دوباره به قاضی نگاه کرد و با صدای مردونه خون‌سرد لب زد.

"اون‌جا رو نگاه کن."

قاضی نگاه ترسیده‌ و سؤالی‌ای به مرد انداخت و به سرعت نگاهش رو گرفت، از این‌که به حرف مرد گوش کنه و نقطه‌ای که بهش اشاره می‌کرد رو نگاه کنه می‌تر‌سید.

"نترس، فقط اون‌جا رو نگاه کن."

مرد دوباره گفت و به جنازه‌ی روی زمین اشاره کرد، قاضی با تردید کمی به سمت چپ متمایل شد و نگاهش رو به جنازه‌ی غرق در خون وکیل داد و بیشتر از قبل ترسید.
آب دهانش رو به سختی پایین فرستاد و به سمت مرد برگشت، مرد همون‌طور که به جنازه‌ی روی زمین خیره بود شروع به حرف زدن کرد.

"اگه چیزی که می‌خوام رو نشنونم عاقبتت بدتر از اون وکیل می‌شه!"

نگاهش رو به چشم‌های قاضی داد و پرسید.

"تو که این رو نمی‌خوای؟ می‌خوای؟"

قاضی ترسیده سرش رو به معنی منفی تکون داد، مرد نیشخندی زد و سری تکون داد.
چاقویی که توی دستش بود رو به راحتی بین انگشت‌هاش چرخوند.
نگاه سردش رو به چاقویی که بین انگشت‌های استخونیش به راحتی می‌چرخید داد، نیشخند جذاب گوشه‌ی لبش رو حفظ کرد و همون‌طور که به چاقو خیره بود گفت:

 Me Before YouWhere stories live. Discover now