PT:9/10

73 12 1
                                    

اخمی بین ابرو‌های تیره‌ی جونگکوک نشست، گیج شده بود.
دلیل بوسیدن یهوییش رو نمی‌دونست؟
تک‌خند پرحرصی زد و سرش رو پایین انداخت، تهیونگ قدمی به عقب برداشت و از جونگکوک فاصله گرفت.
این نزدیکی رو دوست نداشت، تهیونگ خوب می‌دونست این نزدیکی‌ها چطور می‌تونست آسیب برسونه و تهیونگ آدم آسیب زدن نبود؛ ولی باز هم آسیب می‌رسوند.
خواسته و ناخواسته و خودش هم این رو خوب می‌دونست!
پس مثل همیشه با نگاه سرد و جدی‌اش به پسر کوچک‌تر زل زد، بدون این‌که احساسی توی چهرهٔ سردش مشخص باشه.
دم عمیقی گرفت و این‌بار عطر لیمو که متعلق به پسر مقابلش بود بیشتر از قبل وارد ریه‌هاش شد، ناخواسته عطر تن جونگکوک رو نفس کشید.
اخم بین ابرو‌های خوش حالتش رو بیشتر کرد و با صدای دورگه و بمش، بدون این‌که کنجکاوی بی‌موقعش رو نشون بده پرسید.

"چرا لیمو؟"

"چی؟"

جونگکوک گیج پرسید، منظورش رو نفهمیده بود.
تهیونگ واضح‌تر از قبل و با همون صدای دورگه‌اش که برای تحریک کردن جونگکوک کافی بود ادامه داد.

"بین این‌ همه عطر چرا لیمو؟"

جو‌نگکوک سرش رو کج کرد و گیج به تهیونگ خیره شده؛ اما هنوز هم سعی می‌کرد قیافه‌ی جدی‌اش رو حفظ کنه؛ پس با متوجه شدن منظور تهیونگ نیشخند جذابی گوشه‌ی لب‌هاش نشست.
فقط وانمود می‌کرد که توجهی نمی‌کنه، درواقع تهیونگ حواسش به همه چیز بود!

"لیمو دوست نداری؟"

"ازش متنفرم!"

تهیونگ صادقانه و با لحنی سرد گفت، جونگکوک تک‌خندی زد و زبونش رو روی پیرسینگ فلزی گوشه‌ی لبش کشید که نگاه تهیونگ روی لب‌هاش قفل شد.
جونگکوک که متوجه‌ی نگاه خیره‌ی تهیونگ روی لب‌های خیس شده‌اش شده بود، نیشخند جذاب گوشه‌ی لبش رو حفظ کرد و به جلو قدم برداشت و دوباره فاصله‌ی بینشون رو کم کرد.

"گفته بودی گی نیستی؛ ولی نگاهت خلافش رو ثابت می‌کنه!"

با صدای دورگه و نیشخند گوشه‌ی لب‌هاش گفت و فاصله‌ی بین بدن‌هاشون رو به صفر رسوند.
دست‌هاش رو قاب صورت جذاب پسر بزرگ‌تر کرد و با صدای آروم‌ و لحن تحریک کننده‌ای روی لب‌های تهیونگ لب زد.

"بذار گی بودن واقعی رو نشونت بدم، دکتر!"

و لحظه‌ای بعد لب‌هاش رو با شدت روی لب‌های باریک و سیگار خورده‌ی تهیونگ کوبید و عمیق شروع به بوسیدن اون دو تیکه گوشت هوس انگیز کرد!
تهیونگ شوکه قدمی به عقب برداشت و همون,طور که پسر کوچکتر با حرص و عمیق لب‌هاش رو مک می‌زد، دست‌هاش رو روی شونه‌های عضله‌ای پسر گذاشت و فشاری بهشون وارد کرد؛ اما‌ جونگکوک عقب نرفت‌ و عمیق‌تر از قبل با صدای تحریک کننده‌ای بوسید!
بالاخره عقب کشید و لب‌هاشون با صدای تحریک کننده‌ و خیسی از هم جدا شد، تهیونگ از حرص و عصبانیت دندون‌هاش رو روی هم فشار داد و جونگکوک رو به عقب هل داد.
جونگکوک خنده‌ی آرومی کرد و سعی کرد تعادلش رو حفظ کنه، خواست حرفی بزنه که با باز شدن پنجره و وارد شدن سرمای زمستون به داخل اتاق ساکت شد.
نگاهش رو به باد و طوفانی که بیرون از ساختمون به وجود اومده بود داد.
بدون توجه به تنش چند لحظه قبلی که بینشون بود، به‌سمت پنجره رفت و بستش.

 Me Before YouWhere stories live. Discover now