4

118 52 74
                                    


هوسوک با پرواز کردن بر فراز دریا غریبه نبود، اطراف جنگل خودش رو هم دریا فرا گرفته بود. اما این دریا کاملا متفاوت بود... هرچی بیشتر پیش میرفت بیشتر متوجه میشد امواج این دریا طبیعی نیستن. آب بیش از حد زلال و شفاف، به همه طرف موج میخورد. چپ، راست، جنوب، شمال؛ حتی گاهی اوقات هم دو موج به سمت هم حرکت میکردن و وقتی به هم میرسیدن، ستون کوچک و کم ارتفاعی از آب رو به سمت بالا هدایت میکردن.
هیچ توضیح منطقی‌ای به غیر از جادو براش وجود نداشت. مگه میشد وقتی دقیقا بالای این آب پرواز میکنه و تغییر جهتی توی باد حس نمیکنه، دریای ناآروم و موج‌های شیطنت آمیزش رو تماشا کنه؟ صدای خر خر بم اژدهای بزرگ‌تری که جلوش پرواز میکرد تا راه رو نشونش بده، اون رو از دنیای حرکت نامعقول امواج بیرون کشید.

بروتا داشت بخاطر کنجکاوی‌اش از مبارز خاک و جنگل عقب می‌افتاد، و اون اژدهای بزرگ به وضوح ازش میخواست سریع‌تر حرکت کنه. پس به حرفش گوش داد و سریع‌تر بال‌هاش رو به هم زد.

حالا که کار دیگه‌ای بجز پرواز کردن نداشت، فرصت خوبی برای توجه به فرم اژدهای پسر عجیبی که همین چند ساعت پیش دیده بود به دست آورده بود. نمیتونست صفت "تصور معمول از یک اژدها" رو بهش نسبت بده، اما قطعا فرم کلاسیک یک اژدهای بزرگ رو داشت.
چشم‌های بزرگ و مردمک‌های گشاده‎اش که برای دریافت بیشتر نور و دید بهتر طراحی شده بودن، ترسناک به نظر میرسیدن. مخصوصا با اون رنگ کهربایی شفاف و رگه‌های قهوه‌ای توشون. صورتش ساختاری کاملا استخوانی و زاویه‌دار داشت و از روی پوزه‌اش شاخ‌های کوتاهی بیرون زده بودن. تیزی چندتا از دندون‌هاش از کنار لب‌هاش پیدا بودن، و هر از گاهی که دهانش برای تنفس بهتر در حین پرواز باز میشد، تعداد بیشمار دندون‌های کوچک و بزرگش رو به نمایش میذاشت.

چهار شاخ خمیده و بزرگ روی سرش بود که بافتی شبیه به تنه‌ی درختان کهنسال داشتن، اما خراش‌های سطحی روشون یادآور این حقیقت بود که به هیچ‌عنوان مثل چوب ضعیف نیستن. همین که هنوز هم روی سر یک اژدهای مبارز هستن نشون میداد چه بافت غیرقابل تصوری دارن.
خارهایی که از تاج استخوانی پشت سر تا انتهای دم اژدها کشیده بودن، با وجود خوابیده بودنشون هم بزرگ به نظر میرسیدن. هوسوک میتونست با تشکر از رنگ تیره‌ترشون نسبت به فلس‌های کمر اژدها، اون‌ها رو به وضوح ببینه و از بقیه‌ی اون بدن عظیم تشخیصشون بده.

دمش بیش از حد بلند و پر از تیغ‌های تیز و برنده بود. تمام طول استوانه‌ای شکل دم اژدها، که به پره‌های برنده و صفحه‌ای شکل که از انتهای دمش بیرون زده بودن ختم میشد، پر از این تیغ‌های بزرگ و ترسناک بود.

از پوستی که بین ماهیچه‌های حرکت دهنده‌ی این تیغ‌ها کشیده شده بود، معلوم بود که وظیفه‌ی کوچکی توی پرواز کردن هم به عهده دارن. اما کارایی اصلی‌شون توی میدون نبرد مشخص میشد. بروتا اژدهایانی رو دیده بود که علاوه بر چنگال‌ها و دندان‌هاشون، از دمشون و حرکات سریع و قدرتمندش هم توی مبارزه به عنوان صلاح استفاده میکردن.

ᴅᴇᴀᴅ ɪᴍᴍᴏʀᴛᴀʟsWhere stories live. Discover now