صدای بارون از پنجره های بسته رد میشد و به گوشش میرسید و حرارت بالای بدنش نشونهی خوبی نبود، حداقل نه حالا که زین برای سرکشی به محل پرورش گوزن ها رفته بود. به هرحال به زودی زمستون از راه میرسید و اون به عنوان آلفای رهبر باید مطمئن میشد که پک، زمستون بی دردسری رو از سر میگذرونه.
وقتی دردی موزیانه و مبهم زیر شکمش پیچید، دست از خشک کردن موهاش با حوله برداشت و اون رو روی صندلی رو به روی میز و آینه گذاشت. بند تنپوش حولهایش رو باز کرد و اون رو هم روی صندلی گذاشت و اجازه داد هوای خنک اتاق، بدن گر گرفتهی برهنهاش رو آروم کنه و برای لحظهای پلک بست تا زمانی که صدای باز شدن در اتاق به گوشش رسید.
برای پوشیده شدن دیر شده بود. برهنه رو به روی پنجره موند که دو دست مردونه دور کمرش حلقه شد و پشتش به تن داغ زین چسبید. رایحهی خوشبوش مست کننده بود و وقتی بوسهای گرم زیر گوشش نشست و زمزمهی زین رو کنار گوشش شنید، پلکاش رو با آرامش بست.
ز: بوی خوشمزهت تمام خونه رو پر کرده.
سرش رو به عقب خم کرد و به شونهی زین تکیهش داد. لبخندی روی لبش نشست و دست گرم زین روی شکمش کشیده شد و بوسهش اینبار شقیقهش رو نشونه رفت. تغییرات بدنش با رسیدن آلفا سرعت گرفت، خصوصا حالا که اینطور توسط بدن اون احاطه شده بود.
ل: بدنم بهت نیاز داره.
زین از اینکه مثل چهار بار قبلی، خودش به نیازش اعتراف کرده بود، گوشههای لبش رو به بالا کشید و با پررنگ کردن لبخندش، لیام رو چرخوند و دست چپش رو روی گودی کمرش گذاشت و با فشار کمی، بدنش رو به خودش چسبوند و همینطور که با دست دیگهش موهای نرم و بلند پشت سر لیام رو نوازش میکرد، فاصلهی صورتشون رو کم کرد و لبش رو به لب لیام متصل کرد.
نرم و با آرامش لب هاشون روی هم میلغزید و لیام با هر گاز و مک های کوچیکی که زین از لب هاش میگرفت، توی گلوش ناله میکرد و بدنش رو بیشتر به زین میچسبوند. دستهای بیکارش که روی بازو های زین نشسته بود رو بین بدنشون برد و بدون قطع کردن اتصال لبش از منبع انرژیش، به آرومی دکمه های پیرهن مشکی آلفا رو باز کرد و اون رو از شونهش پایین کشید و شکم خودش رو به سینه و شکم لخت شدهی زین چسبوند.
زین با کج کردن سرش، نوک زبونش رو به آرومی روی لب خیس و خوشطعم لیام کشید و با فاصله گرفتن لبهاش از هم، لیس محکمی بهش زد و زبونش رو وارد دهنش کرد و ماهیچهی نرم و خیس توی دهنش رو به بازی گرفت. دستاش رو از کمر لیام جدا کرد و آستین پیرهنش بیرون اورد و اون رو پشت سرش روی زمین انداخت و دوباره مشغول نوازش کمر و کتف های لیام شد.
زمانی که کند شدن نفس های لیام رو حس کرد، لبش رو فاصله داد و به ترتیب لب و چونهش رو بوسید و با عقب رفتن سر لیام و ناله و غرش های آرومش، پایینتر رفت و روی برجستگی نای و سیب گلوش رو بوسه گذاشت. همزمان با خم کردن زانوهاش و با پایین بردن صورتش، حرکت آروم و نوازش دستاش رو هم پایینتر برد و پهلو و لپ باسن لیام رو تو چنگش گرفت و مالشش داد.
![](https://img.wattpad.com/cover/342913145-288-k351309.jpg)