preface 2

215 56 12
                                    

سهون پشت سر بکهیون به طرف صندلی های بزرگی که مخصوص خودشون دو نفر گذاشته شده بود در حال حرکت بود. آفتاب با سخاوتمندی در حال تابیدن بود و شکوفه های درختان به زیبایی سر شاخه ها خودنمایی می کردند. سهون لبخندی به خاطر هوای خوبی که بود زد و روی صندلی مخصوص خودش نشست. هوایی که میدونست تحت تاثیر قدرت و انرژی بکهیون قرار گرفته تا برای روز مسابقه مناسب باشه.

جمعیت حاضر بدون توجه به حضور بکهیون و برادر کوچکترش، در حال سر و صدا کردن، فریاد زدن و کری خوندن بودند و بکهیون با چهره ای بی حالت اما دقیق به مردمش نگاه می کرد. سهون اما بی حواس در بین جمعیتی که با فاصله زیاد روی سکوهای مقابل نشسته بودند، دنبال مرد مو قهوه ای می گشت.

وقتی جمعیت به یکباره ساکت شد، سهون سایه بال های باز شده بکهیون بالای سرش رو احساس کرد و لبخند محوی زد؛ از وقتی به یاد داشت از این قدرت بکهیون لذت میبرد. قدرتی که با انرژی و بال های بکهیون رابطه داشت.

بکهیون نگاه دوباره ای به جمعیت حاضر انداخت و با دست به هر چهار ضلع زمین مسابقه اشاره کرد. اول با بالا بردن دست راستش، به ضلعی که سران سرزمین به علاوه سهون و خودش نشسته بودند و سایه بان بزرگی بالای تمام صندلی ها کشیده شده بود و اختصاصی بودن این محل رو نشون میداد، توجهش رو نشون داد. دوم به ضلع سمت راست که از درخت های بلند و قطوری تشکیل شده بود و بالدار های سفید و سیاه روی شاخه های بزرگ درختان نشسته یا ایستاده بودند و متعلق به افرادی بود که برای سرزمین کار می کردند و مقام و جایگاهی در اداره این سرزمین داشتند، اشاره کرد. بعد از اون به ضلع چپ که باز هم درخت های بزرگ اون رو تشکیل داده بودند و بالدار های کوچکی که هنوز به 26 سال نرسیده بودند و با ورجه وورجه کردن شوق و کودکی خودشون رو نشون می دادند اشاره کرد و در آخر به ضلع مقابل که جمعیت بی بال های سرزمین اون رو پر کرده بودند. جمعیتی که از مجازات شده ها تشکیل شده بود.

بکهیون با اینکار، توجهش رو به هر چهار گروه مردمش نشون میداد. سهون اما باز هم در ضلع مقابل، و روی صندلی هایی که افراد بی بال اون رو پر کرده بودند، دنبال فرد آشنای خودش می گشت و هنوز نتونسته بود پیداش بکنه.

بکهیون قوانین مسابقه رو که همه افراد حاضر بهش واقف بودن رو مختصر توضیح داد و با پایین آوردن بال هایی که تا اون لحظه بالا بودند، شروع مسابقه رو اعلام کرد. دو ضلع راست و چپ شروع به تشویق کردن مشابقه دهنده ها کردند و ضلع روبرو با فریاد زدن خشم خودشون رو با روش مسالمت آمیز نشون دادند؛ خشم از بی عدالتی سایه انداخته در سرزمین.

قوانین نا عادلانه همین بود، جز بالدار ها کسی حق شرکت در مسابقات رو نداشت. برای همین بود که کسی جز بالدار ها حق دخالت در امور سرزمین رو نداشت. برندگان در این مسابقه ها که هر سال برگزار میشد، در پست های مختلف بر اساس مقام به دست آورده و انرژی ای که نشون می دادند، در سازمانی که پدر بکهیون، فرمانروای قبلی دایر کرده بود، شروع به کار می کردند و امور سرزمین رو پیش می بردند. اما از قشر بی بال ها کسی حق همچین کاری رو نداشت.

The Last Red WingWhere stories live. Discover now