"𝐛𝐥𝐮𝐞 𝐑𝐨𝐬𝐞"|2

4.7K 237 21
                                    

jimin
تقه ای به در زدم و بدون دریافت اجازه در رو باز کردم و همونطور که میخواستم درمورد جلسه بگم سرم رو بالا آوردم.
+امروز سا....
با بالا آوردن سرم با صحنه ای مواجه شدم کم مونده چشمام از حدقه بزنه بیرون.
آقای کیم و آقای جئون داشتن لب میگرفتن
انقدر تعجب کرده بودم که همونجا مثل یه مجسمه خشک شدم.
_هی چرا نگاه میکنی برو بیرون.
با داد جونگکوک سریع در و باز کردم و از اونجا بیرون اومدم.
و نفس عمیقی کشیدم.

Jungkook

با شنیدن صدای جیمین یه لحظه رفتم تو شک اون قرار نبود لب گرفتن من و تهیونگ رو ببینه.
+امروز سا....
با تهیونگ نگاهی رد و بدل کردیم و بعد با داد بلندی از جیمین خواستم بره بیرون
_هی چرا نگاه میکنی برو بیرون.

با بیرون رفتنش برگشتم سمت تهیونگ و اخمی کردم.
با دیدن نیشخندش ابرویی بالا انداختم و گفتم
_چی تو ذهنته
×خیلی بد هم نشد اون من و تورو دیده.
_منظور
همونطور که بلند میشد و به سمت در میرفت گفت
×ببین من و تو بخاطر شغلمون مجبوریم از کارمند ها مخفی کنیم باهم هستیم.

بعد ابرویی بالا انداخت و ادامه داد

×حالا فکر کن پارک جیمین مارو تو اون حالت دیده
و ما میتونیم جلوی اون خودمون باشیم و یا حتی میتونیم کاری کنیم که بشه بیبی‌مون درست نمیگم؟!

و بعد بدون اینکه به من اجازه صحبت بده سرشو از در بیرون برد و بلند اسم پارک جیمین رو صدا کرد.
و بعد داخل اومد ابرویی بالا انداخت و چشمک کوتاهی به من زد و اومد پیشم و ایستاد.

با باز شدن در سریع لباشو به لبام چسبوند و بدون هیچ حرکتی همونطور باقی موندیم.
با صدای خجالت زده جیمین از هم فاصله گرفتیم.
+امم چیـ... چیزه فک م.. میکنم مزاحم شدم.
و بعد خواست بره بیرون که تهیونگ از فاصله گرفت و بعداز زدن یه چشمک به سمت جیمین حرکت کرد.
×کاماااان پارک، فکر نمیکردم انقد چشم و گوش بسته باشی.
و بعد دستشو پشت کمرش گذاشت و به جلو هلش داد.
×خب حالا بگو چکار داشتی باهامون؟!
+خ... خب راس ساعت15:00شما در رستوران ری یونیکو قرار ملاقات با سهامدار شرکت دارین.

×خب باید بریم خونه تا لباس هارو عوض کنیم
_اره باید بریم
×پارک توهم باید بری تا لباس های شرکت و عوض کنی.
یهو سرش رو بالا آورد و با تعجب گفت
+منم باید بیام؟!
×معلومه که باید بیایی، تو دستیار شخصی ما هستی.
+اها باشه.
خواست از در بره بیرون که تهیونگ گفت
×خودمون میبریمت برای تعویض لباس.
جیمین سری تکون داد و بیرون رفت.

با بیرون رفتنش با تعجب برگشتم سمتش و گفتم
_ما هیچوقت دستیار های قبلی رو برای قرار ملاقات نمیبردیم.

تهیونگ سمتم خم شد با نیشخند گفت
×تو هنوز نفهمیدی پارک جیمین با بقیه فرق داره؟!

کمی تو بهت فرو رفتم و بعد سری تکون داپم و ازش فاصله گرفتم.
تهیونگ راست میگفت پارک جیمین با بقیه فرق داره، اون با چشمای عسلی پاپی طورش با اون گونه های برجسته و اون بینی کوچیک و صد البته اون لبای صورتی قلوه ای دل من و تهیونگ و برده بود.

𝗩𝗮𝗻𝘀𝗵𝗼𝘁ᵛᵐⁱⁿᵏᵒᵒᵏWhere stories live. Discover now