empty_heartᵏᵒᵒᵏᵛ|2

838 58 7
                                    

وچام رو روی میز کوبید و از جیمین فاصله گرفت تا کلید اتاق وی آی پی طبقه بالا رو از بارمن بگیره

_کلید اتاق۲٠۴

_بفرمایید

کلید رو از دست پسر چاپید و به سمت طبقه بالا رفت تا یکی از هرزه هارو برای شبش جور کنه

Jungkook

نور قرمز همه جای بار رو پوشونده بود و دیرک عمودی وسط جمعیت بود و استریپر درحال اجرا بود.

با چشم دنبال کیس مورد نظرم برای یه شب رویایی بودم که شخصی بهم برخورد کرد و باعث شد طی یک عمل ناخودآگاه کمر طرف رو بگیرم تا پخش بر زمین نشه.

نگاهم که به نگاهش برخورد کرد مسخ شده زوم شدم توی صورتش.

با سر پایین و با خجالت شروع کرد به ردیف کردن کلمات، ولی وقتی سرش بالا اومد کمی جا خورد ولی بازم زبون توی دهنش ثابت نموند و ادامه داد.

_من خیلی خیلی متاسفم اقای... اوه آقای جئون شمایید، ماشینمو درست کردید، میدونید که برای فردا باید ماشینمو تحویل بدید؟

_جات خوبه نه؟ میخوای همینجوری بدون اینکه زحمتی به خودت بدی، ببرمت خونه؟

با اتمام حرفم سریع به خودش اومد و از توی آغوشم بیرون اومد

_نه مرسی، بنده برنامه ای دیگه تدارک دیدم برای خودم

_واو، خوبه.. حالا از سر راهم برو کنار تا منم به برنامه ام برسم

با دستم کنارش زدم و خواستم سمت استریپر برم که دستم توی دستی گرفتار شد و. مانع از برداشتن قدم های دیگه ام شد

_بله؟؟؟، برنامه ای دارید که من در جریان نیستم؟

_امممم نه، فقط میشه منم توی برنامه هات شرکت کنم؟

_والا اگر مشکلی با تریسام نداری، میتونم باهات کنار بیام

تهیونگ خودشو بهم نزدیک تر کرد و با چشمای درشتش که بزرگ تر از حالت عادیش بود توی نیم سانتی صورتم لب زد

_یعنی همین الان میخوای بری سکس کنی؟

_نه خب، یه مقدماتی داره، مثلا اولین قدم پیدا کردن فرد موردنظره

با پدیدار شدن لبخندش پی به یه موضوعی بردم که بنظرم خیلی جالب اومد

_تو از من خوشت میاد و میخوای باهام سکس کنی؟

_هان؟ از کجا فهم... عاااا نه منظورم اینه که نه!

_ببین بچه من خودم همه رو کردم و میدونم جریان چیه

لبخند گشادش تبدیل شد به لبخند خجل که باعث شد حس های آشنایی توی پایین تنم بپیچه

_دیگه تا تهش رفتم، شما لطف کن این کلید رو بگیر و برو به اتاق تا من خودمو بهت برسونم

𝗩𝗮𝗻𝘀𝗵𝗼𝘁ᵛᵐⁱⁿᵏᵒᵒᵏWhere stories live. Discover now