ᴮˡᵒᵒᵈ "ˢᵒᵖᵐⁱⁿ" |2

1.3K 139 22
                                    

با رسیدن به پنت هوس مین و جانگ سریع تر از اونا از اون ها از ماشین پیاده شد و سمت در بزرگ طلایی رنگ راه افتاد.
_خیلی عجله داری برای به فاک رفتن؟

جیمین با اخم برگت سمت هوسوک و با لحن خشنی رو بهشون گفت

+از حد خودتون نگذرید، اطلاعات اون عوضی رو میخوتم
×تند نرو پارک، به اون قسمتش هم میرسیم.

جیمین بدون توجه به حرف مین سریع در طلایی رو هل داد و وارد اون خونه مجلل و سلطنتی شد.
دهنش از اون همه زیبایی باز موند...
لعنتی اونا میلیاردر بودن.. ولی این پنت هوس یه چیز دیگه بود.
داشت با نگاهش کل خونه رو رصد میکرد، و اصلا متوجه نبود دم در راه رو برای اون دو فرد بی حوصله سد کرده

_برو داخل دیگه، منتظر چی هستی

جیمین با حرف هوسوک به خودش اومد و سریع کنار رفت تا اون دونفر وارد شن.

جیمین منتظر روی مبل راحتی نشسته بود و با ابروهای بالا رفته بهشون خیره بود.

یونگی وقتی دید جیمین حرفی نمیزنه بلند شد و سمت اتاق کارش رفت تا اطلاعات اون بدبخت رو بیاره و به دست پارتنرش بده..

با رفتن یونگی، هوسوک از روی مبل تک نفره بلند شد و سمت جیمین رفت.
_میخوام قبل از اینکه اطلاعات رو به دستت برسونم یه چیزی بهت بگم.
+بگو، میشنوم.
_جیمین، من و یونگی از تو خوشمون میاد، و دلمون نمیخواد ناراحتیت رو ببینیم، امیدوارم بعد از دیدن این اطلاعات عصبی نشی و خونسردی خودتو حفظ کنی.
+مگه اون عوضی کیه ک اینجوری میگی
_نمیتونم بهت بگم، تا با مدرک نبینی مطمئنم بهمون تهمت میزنی ک همه اینا الکی و دروغه، ولی ما حتی عکس و ویدئو هم از این اتفاق داریم، تا بهت ثابت کنیم که همه حرفامون دروغ نیست و واقعیته.
+اوهوم

یونگی با پوشه بزرگی حاوی فلش و عکس مدارک اون فرد مجهول وارد حال شد و اون پوشه رو روی میز رو به روی جیمین گذاشت و با پوزخند رو بهش گفت

×حوصله جیغ و دادت رو ندارم، بعداز اینکه دیدی حق داد و فریاد کردن نداری، و تموم اون مدارک رو میخونی، منم فیلم و عکس هارو برات میزارم تا مطمئن شی، و اگر مطمئن نشدی، میتونم یه جور دیگ بهت ثابت کنم.

و بعد دست هوسوک ایستاده رو کشید و کنار جیمین نشستن.

جیمین با دست ها لرزون دستشو سمت پوشه برد ک دست بزرگی روی دست هاش نشست

_ما پیشتیم جیمین، هر سوالی داشتی بپرس
+ب.. باشه

بعداز کنار رفتن دست هوسوک، اروم پوشه سفید رو برداشت و بازش کرد.

چند برگه ای رو بیرون اورد و با نگاهی لرزون به عکس و مشخصات اون فرد نگاه کرد.

بغض کرده تموم اطلاعات رو خوند و متعجب تند تند برگه هارو ورق میزد.

𝗩𝗮𝗻𝘀𝗵𝗼𝘁ᵛᵐⁱⁿᵏᵒᵒᵏWhere stories live. Discover now