قسمت سوم
بعد از اون خودارضایی شرم آور با رایحهی کمرنگ باقی مونده روی نامهی سهون، مجبور شده بود دوتا کاهنده بخوره و نامه رو توی عمیق ترین و دورترین کشوی کمدش قایم کنه تا اون رایحه بهشتی لعنتی، بیشتر از اون سیستم بدنش رو به بازی نگیره.
تقهای که به در خورد، باعث شد نگاهش رو از موبایلش و برنامهی خوانندگی محبوبش بگیره و روی تخت بشینه.
-بفرمایید.
کوتاه گفت و در اتاق باز شد. پدرش با شیطنت سرش رو داخل آورد و گفت:
-مزاحم نمیخوای؟
لوهان لبخند زد و گفت:
-شما هیچوقت مزاحم نیستین آبوجی.
پدرش با سینی آب پرتقال و کاپ کیک وارد شد و همونطور که با پاش در رو پشت سرش میبست، گفت:
-الان راحت این رو میگی. باید منتظر بمونم جفتت رو پیدا کنی، اونموقع حقیقت مشخص میشه.
لوهان تلخندی زد و سعی کرد جملهی "مگه کسی هست که از من خوشش بیاد؟" رو به زبون نیاره و موفق هم شد.
سینی رو از پدرش گرفت و با ذوق پرسید:
-برام کاپ کیک خریدین؟
پدر لوهان سر تکون داد و همونطور که به سمت تخت میرفت، گفت:
-آره. داشتم از بیمارستان برمیگشتم که دیدم شیرینی فروشی موردعلاقهات بازه. ولی به مادرت نگو، وگرنه دوباره سرم غر میزنه.
لوهان سینی رو روی میز گذاشت و کنار پدرش روی تخت نشست. لبخند زد و سعی کرد به پدرش بفهمونه از دست مادرش و سخت گیریهاش ناراحت نیست.
-اوما به خاطر خودم میگه. هرچقدر شیرینی کمتر بخورم، برای بچهدار شدنم در آینده بهتره.
پدر لوهان به آرومی موهاش رو نوازش کرد.
-درسته. مادرت فقط نگرانته. من هم نگرانتم ولی دوست دارم از زندگیت لذت ببری. لوهان تو فقط یه بار 25 سالگیت رو تجربه میکنی. دلم نمیخواد وقتی به سن من و مادرت رسیدی، خودت رو به خاطر اینکه توی جوونی به فکر حرف بقیه بودی و کارهایی که دوست داشتی رو انجام ندادی، سرزنش کنی.
لوهان خم شد و سرش رو روی پاهای پدرش گذاشت. کارهایی که دوست داشت؟ اون نمیتونست توی 25 سالگی کارش رو رها کنه و بره کارآموز یه کمپانی بشه. اون دیگه نمیتونست آیدل بشه. لوهان همین الان هم از بزرگترین آرزوش دست کشیده بود و راه برگشت نداشت.
-آبوجی..؟
-هوم؟
پدرش به آرومی زمزمه کرد و لوهان گفت:
-اگر از یه نفر خوشم بیاد که اون...یه نفر دیگه رو دوست داشته باشه، چی..؟
دست پدرش روی موهاش متوقف شد. لوهان متوجه شد پدرش توی فکر فرو رفته و سرش رو از روی پاش بلند کرد. روی تخت صاف نشست و ادامه داد:
YOU ARE READING
Just A Random Omega
Fanfictionکاپل: هونهان ژانر:امگاورس. امپرگ. رمنس. انگست. اسمات نویسنده:Mahi01 روزهای آپ: جمعهها سایت آپلود: Www.exohunhanfanfiction.blogfa.com کانال تلگرام: @hunhanerafanfic @exohunhanfanfiction