"چپتر 12"

236 38 13
                                    




ییبو بلافاصله پوشه را چنگ زد و با ابروهایی بالا رفته محتویات ان را خارج کرد و شروع به دیدن ان ها کرد ، هر لحظه تعجب و حیرتش بیشتر میشد، چیزی که میدید را باور نمیکرد، اشکی که در چشمانش جمع شده بود روی صورتش ریخت و به جان زل زد ، واقعا جان چنین کاری...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

ییبو بلافاصله پوشه را چنگ زد و با ابروهایی بالا رفته محتویات ان را خارج کرد و شروع به دیدن ان ها کرد ، هر لحظه تعجب و حیرتش بیشتر میشد، چیزی که میدید را باور نمیکرد، اشکی که در چشمانش جمع شده بود روی صورتش ریخت و به جان زل زد ، واقعا جان چنین کاری کرده بود؟

ناگهان به گریه افتاد و با صدای بلند گریه میکرد، جان در حالی که دستش را درون جیبش فرو برده بود به واکنش پسر زل زده بود و تمام خدمه ی خانه با تعجب به گریه های ییبو نگاه میکردند و تنها لی‌مو بود که با لبخندی محو این صحنه را تماشا میکرد

ییبو ناگهان از جا پرید و خودش را در اغوش جان انداخت و در حالی که خنده و گریه اش باهم همراه شده بود گفت: مرسی گاگا، ممنونم، تو بهترینی

از او جدا شد و دستش را دو طرف صورت جان گذاشت و با صورت خیس از اشکش در حالی که لبخند بزرگی به لب داشت گفت: تو بهترین جان گاگای دنیایی

جان در همان حالت ربات وار گفت: دانشگاه سیاتل بهترین دانشگاه برای رشته ی موسیقیه

و ییبو در چشمان جان برای اولین بار لبخند و خوشحالی را میدید، با خنده دستش را پشت گردن جان انداخت: مرسی برای همه چی

سپس با ذوق بسمت کاغذ ها رفت و به انها نگاه کرد، لی‌مو قدمی به جلو برداشت و با مهربانی توضیح داد: از ترم بعد میتونی وارد دانشگاه بشی، دانشگاه سیاتل یکی از بهترین دانشگاهای امریکاست، تحقیقاتیم که کردم نشون میداد همیشه دوست داشتی رشته ات موسیقی باشه

ییبو با ذوق خندید و به کاغذها نگاه میکرد: هیچوقت فکرشو نمیکردم به ارزوهام برسم

جان کتی که روی دستش انداخته بود را پوشید: دانشگاهت از ماه بعد شروع میشه، هر وسیله ای نیاز داشتی برای شروع بگو برات بخرن

ییبو در حالی که به برگه ی ثبت نام زل زده بود بی حواس سری تکان داد و جان از در عمارت خارج شد.

همراه با لی‌مو وارد اتاقش که چن را در حالی که روی صندلیش نشسته بود دید، چن با خنده گفت: سلام بر ارباب شیائو

لی‌مو بلافاصله اسلحه اش را بسمت مرد نشانه رفت و ماشه را کشید، چن با خنده دستانش را به نشانه‌ی تسلیم بالا اورد: جناب لی نیاز به اینهمه خشونت نیست

⌈ 𝗡𝗲𝗽𝗲𝗻𝘁𝗵𝗲 ⌋Where stories live. Discover now