**
با دقت بازی های مورد علاقه اش را نصب میکرد، پس از اتمام کارش وارد پیامرسان شد و بلافاصله به جان پیام داد «سلام گا»
بسمت آینه دوید و عکسی از خودش گرفت و سریعا برای جان فرستاد و نوشت « ببین این لباسم چقدر خفنه احساس میکنم خیلی کول شدم، فقط موهامو نمیتونم خوب ببندم»
عکسی که برای جان فرستاد😭قربونش بشممم
در حالی که از پله ها پایین میرفت تایپ کرد« گا تو غذا چی خوردی؟ فکر کنم ایزابل جیه یه غذای خوب برام پخته»
بسمت اشپزخانه رفت و نگاهی به دامپلینگ ها و غذاهای چیده شده روی میز کرد و عکسی از انها گرفت و برای جان فرستاد « ببین چقدر خوشمزه بنظر میان»
کمی فکر کرد« من برات غذا نگه میدارم گا الان که یوقت دلت نخواست؟»
«گا ببین چند تا بازی خفن رو گوشیم نصب کردم حتی دو نفریم میشه بازی کرد وقتی بیای خونه رو گوشی توام نصب میکنم باهم بازی کنیم»
« میگم نمیشه کنسول بازی بگیریم؟»
« میتونیم شبا گاهی باهم بازی کنیم»
« البته نه تو سرت شلوغه»
« ولی یه ساعت وقت داری اره؟»
« من میرم چند تا گیم خفن از تو اینترنت پیدا کنم، بعدا باهم بازی میکنیم»
« راستی لباسام خفن بود؟»
جان در حالی که لرزش های متعدد دریافت پیام را حس میکرد مشت محکمی به دهان مرد رو به رویش کوبید و خونی که روی صورتش پاچیده بود را پاک کرد، اسلحه را از پشت کمرش خارج کرد و ماشه را کشید : هنوز نفهمیدی قوانین کار کردن با شیائوجان چیه نه؟ سلام منو به الیور حرومزاده برسون
و بلافاصله به سر مرد شلیک کرد
دستکش را از دستانش خارج کرد و در اغوش بادیگارد کنارش انداخت و در حالی که بسمت ماشین میرفت دستور داد: این گند و جمع کنید و جسدشو بسوزونید ، خاکسترشم برای خانواده اش بفرستید
موبایل را از جیبش خارج کرد و وارد پیامرسان شد ، بالای بیست پیام از طرف ییبو داشت، با تعجب پیام ها را باز کرد و ماشین شروع به حرکت کرد
ESTÁS LEYENDO
⌈ 𝗡𝗲𝗽𝗲𝗻𝘁𝗵𝗲 ⌋
Romance꩜𝗪𝗿𝗶𝘁𝗲𝗿 : Hana ꩜𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲 : Mafia,Romanc,Smut, Fluff,Heavy Angst, Slice of life ꩜𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 : ZSWW پسرکی یتیم که بعد از دزدیده شدن به یکی از وحشی ترین رئیس های مافیا فروخته میشه... ~قلمی دیگر از نویسنده فیک بیمار