📷Part 66📷

41 10 4
                                    

_پس داری میگی تو به شیوون گفته بودی که هیچول هیونگ رو ببوسه؟

+بله آفرودیتم!تو عشق باید شجاع باشی و احساساتت رو صادقانه بروز بدی!

بکهیون و چانیول که داشتن سمت اتوبوس میرفتن،همونطور که شکلات های تو جیبشون رو میخوردن،مشغول صحبت در مورد رابطه ی هیچول و شیوون شدن.

همون موقع که کای شکلات های تو دست بکهیون و چانیول رو دید،با بهت دهنش رو باز کرد و گفت:«اینا مگه شکلاتای هتل نیستن؟»

بکهیون با سوال رفیقش،نگاهش رو پایین آورد و بعد دیدن پوست شکلات که نشان مخصوص هتل رو داشت،لبخند بزرگی زد و گفت:«پولشو دادیم پس حق داریم شکلاتاشون رو برداریم!!فکر کردی همینجوری میذارم از هتل بندازنمون بیرون؟»

"پول دادید ولی نه در حد اینکه جیباتون رو باهاش پر کنید....."

کای که رفتار بکهیون رو درک نمیکرد،با ناراحتی اخم کرد که همون لحظه سهون یه شکلات از دست چانیول برداشت و بهش نگاه کرد.

قبل از اینکه کای دچار سوتفاهم بشه و سهون و چانیول و بکهیون رو از یه گروه بدونه،شکلات رو سمت چانیول انداخت و با تاسف گفت:«حتی این شکلاتم مغز داره ولی تو یکی نداری!»

_اوه...

بکهیون که این حرف سهون رو شنید،با ترس برگشت و به چانیول نگاه کرد.چانیول اصولا به اینجور حرفا اهمیت خاصی نمیداد ولی وقتی سهون این حرفا رو میزد،خیلی عصبانی میشد چون از سهون انتظار همچین حرفایی رو نداشت.

الانم چانیول بعد حرف سهون سرش رو پایین انداخته بود و سکوتش،داشت کم کم بکهیون رو میترسوند.

_حق با توعه....

چانیول یدفعه با لحن خفه ای شروع به صحبت کرد و اینکه حرفای سهون رو انکار نکرد،باعث شد تا بکهیون با ناراحتی نگاهش کنه و نگران،آستین پیراهنش رو بکشه.

"باید چیکار کنم که حالش رو خوب کنم؟یه بوسه ی فرانسوی خوبه؟یا باید خیلی زود اون قرار شبانه و سکس رو برنامه ریزی کنیم؟"

درست میون نگرانی های بکهیون،چانیول که تا اون لحظه خیلی ساکت و ناراحت به نظر می رسید و داشت حتی سهونم نگران میکرد،یدفعه سرش رو بالا آورد و با خنده گفت:«من مغز ندارم چون مغز فقط برای موجودات پستی مثل انسان ها ساخته شده!من زئوس آفرودیتم هستم و نیازی به چیزی مثل مغز ندارم!موجودیت من چیزی فراتر از درک توعه رفیق پس لازم نیست برای درکش زحمت بکشی!هاهاها!»

بکهیون برای چند لحظه منظور دوست پسرش رو درک نکرد ولی به محض اینکه منظورش رو فهمید،تموم نگرانی هاش محو شد و بلند بلند همراهش خندید و باعث شد تا کای با نگرانی بهش نگاه کنه.

سهونم که حس میکرد ممکنه کنترلش رو از دست بده و واقعا به جرم قتل چانیول زندانی بشه،با خستگی روش رو گرفت و سمت اتوبوس رفت.

Kak Block(EXO_sekai)[Full]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora