🎻Extra 9🎻

27 9 0
                                    

اکسترا شماره 9_شیچول 4

(آشتی کردن هیچول و شیوون در پارت 65)

آدما وقتی بیدار میشن احساسات مختلفی رو تجربه میکنن و در نتیجه واکنش های متفاوتی از خودشون نشون میدن.

بعضیا به خاطر اینکه یه روز دیگه رو گذروندن با یه لبخند برای روزشون آماده میشن و بعضیا هم...

_فاک به روزی که با دیدن تو شروعش کنم!

+فاک به روزی که با صدای داد زدنت شروع بشه!

درسته...

بعضیا هم با فحش دادن به زمین و زمان بیدار میشن....

هیچول و شیوون به محض اینکه بیدار شدن و خودشون رو تو بغل هم دیدن،شروع به داد زدن کردن و طی یک عمل کاملا غیربالغانه،شروع به کشیدن موهای همدیگه کردن.جوری که آدم شک میکرد که واقعا دهه ی سی سالگی رو رد کردن یا نه!

_چرا من باید به محض بیدار شدن تو رو ببینم؟!

+به همون دلیلی که من باید به محض بیدار شد-

شیوون که می خواست با داد جواب هیچول رو بده،با یادآوری نصیحت های چانیول،مکثی کرد و ساکت شد.

همین تردیدش فرصت کافی به هیچول داد تا با جدا کردن دست های شیوون،با قدرت بیشتری موهاش رو بکشه و دادش رو بلند کنه.

شیوون با وجود اینکه خیلی عصبانی بود،سعی کرد به نصحیت های نه چندان عاقلانه و بالغانه ی چانیول عمل کنه و با صبور بودن،عشقش رو ابراز کنه.

"فاک!وقتی داره موهام رو میکشه چطور بگم هنوز دوستش دارم؟!"

شیوون که سر دوراهی گیر کرده بود و به خاطر شدت کشیده شدن موهاش،داشت به عشقش تو این سالها شک میکرد،با هوف کلافه ای با عجله گفت:«عاشقتم،دوست دارم،می میرم برات

سه جمله ی اعترافی شیوون،به قدری شوکه کننده بود که هیچول با گیجی دستاش رو شل کرد و گذاشت شیوون یه نفس راحت بکشه.

_الان چی گفتی؟!!

هیچول انگار که باورش نشده بود چی شنیده،با گیجی بهش نگاه کرد و شیوون که موقعیت رو مناسب دید،تمام حرف هایی که نیاز داشت بزنه رو پشت هم گفت:«ببین میدونم بابت چند سال پیش که بدون هیچ جواب درست حسابی ای اون سوتفاهم رو توضیح ندادم از دستم عصبانی ای ولی منم برای کارم دلیل داشتم.نمی تونستم بدون قبول کردن مسئولیت زندگی دونفره بهت بگم بیخیال زندگی ای که تا اون لحظه داشتی بشی و باهام بیای!این جدایی چند ساله لازم بود تا جفتمون متوجه کمبودهای رابطه ای بشیم که خیلی ساده شروع شد و ادامه پیدا کرد.خودت تصور کن!می تونستی قول بدی که اگه با من میومدی بهم سرکوفت نمیزدی که با اون وضع مالی داغونم بهت چسبیدم؟»

در جواب سوال آخر شیوون،هیچول هیچ جوابی نداشت که بگه.

کی رو میخواست گول بزنه؟خودشم خوب می دونست که خیلی غر میزنه و هر کسی اعصابش خورد میشه اگه مدت طولانی ای پیشش زندگی کنه.

حتی جونمیون هم که خیلی به چیزی واکنش نشون نمیده،خیلی وقتا از دست غر زدنش خسته میشه و فرار میکنه.

مطمئنا شیوون که خیلی روی حرفای هیچول حساس بود_و هنوزم هست_اگه برای مدت طولانی غر زدن هیچول رو میشنید از کارش پشیمون میشد.

شیوون حق داشت....شیوون حق داشت ولی...!

_ولی تو حق نداشتی اینطو-

+میدونم.میدونم حق نداشتم تو رو بی خبر بذارم و کارم احمقانه بوده ولی تموم کارم اشتباه نبوده و میخوام تو هم اینو بدونی!

شیوون صادقانه به اشتباهش اعتراف کرد و سعی کرد شجاع به نظر برسه.

به هر حال مگه تنها چیزی که هیچول موقع آشنایی ازش خواسته بود،شجاع بودن و بوسیدنش تو جمع نبود؟

هیچولم که با دیدن جدیت شیوون یکم سرخ شده بود،با ناراحتی و امیدی که دوباره روشن شده بود،گفت:«از این حرفا میخوای به چی برسی؟»

_دارم میگم هنوزم عاشقتم لعنتی!

طی یک حرکت قهرمانانه و غیرقابل پیش بینی،شیوون با شدت لب هاش رو بوسید.

گازهای ریزی که از لب پایینش می گرفت و عمیق بودن بوسه،نفس رو تو سینه ی هیچول حبس کرده بود.

اوضاع می تونست خیلی عاشقانه تر پیش بره...فقط اگه وقتی که به خاطر نفس کم آوردن از هم جدا شده بودن،تمین یدفعه داد نمیزد.

فریادی اونقدر بلند که باعث شد شیوون و هیچولم از شدت وحشت فریاد بزنن و صدای بلندشون،باعث شد تا قدم های جونمیون و کریس که تو راهرو بودن،سریعتر بشه.

اون روز گروه تاپ ها و باتم ها،از یه رستوران دیگه منع ورود گرفتن و ورودشون به اون رستوران ممنوع شد....

درست مثل خیلی از رستوران های دیگه ای توشون دورهمی برگزار کرده بودن.

این قضیه تا جایی پیش رفت که یکی از کارمند های پاره وقتی که قبلا تو یه رستوران دیگه کار میکرد و ماجرای دستگیر شدن گروه های تاپ ها و باتم ها رو دیده بود،یه پست تو صفحه ی مجازیش پست کرده بود و نوشته بود:

]امروز شاهد این بودم که هر چقدرم پول داشته باشی بازم هتل ها و رستوران های معروف از آدمای دردسرساز بیزارن!یه جورایی حس خوبی بهم دست داد😂😂[

و هر کسی که کوچیکترین سرنخی از گروه های معروف تاپ ها و باتم ها داشت،خوب میدونست اون کارمند پاره وقت در مورد چی صحبت میکنه.

Kak Block(EXO_sekai)[Full]Where stories live. Discover now