Wineglass

551 59 27
                                    

قسمت نهم: جام های شراب
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
روی صندلی مقابل آینه نشسته بود و به دستش زل زده بود و منتظر بود تا ببینه جونگ کوکی‌ که دست به سینه مقابلش ایستاده چه فکری تو‌ سرش داره
جونگ کوک از چونش گرفت و سرشو بالا اورد و چشمی تو صورتش چرخوند
_مشکلی با صورتش ندارم هرچی کمتر دستکاریش کنی قیافش قابل تحمل تره ولی گردنش...
به ارومی دستی رو گردنش کشید که بی شباهت به نوازش های دوهان نبود
برای همین تهیونگ نگاهشو به جونگ کوکی که بهش زل زده بود و همچنان لمس های ریز و ارومی روی گردنش میذاشت داد و تو چشماش زل زد
جونگ کوک همونجور که تو چشمای پسر خیره بود و متوجه حالش شده بود به میکاپ آرتیستی که امروز صبح از کارلوس خواسته بود تا بیارتش دستور داد
_نمیخوام این کبودی های روی گردنش معلوم باشه
بالاخره نگاهشو به دختری که با تعجب به شکل کبودی های روی گردن پسر که شکل دست بود داد
_مشکلی هست خانم؟
دختر که هول کرده بود نگاهشو به جونگ کوک داد و با لبخند ضایعی شروع به حرف زدن کرد
×نه نه
_بهتره کارتو تا ساعت چهار تموم‌ کنی
×چشم
نگاه دیگه ای به تهیونگ انداخت و از اتاق خارج شد و دختر بعد از مکث کوتاهی کارش رو شروع کرد
×اسمت چیه ؟
تهیونگ برای حرف زدن با دختر مردد بود چون میترسید کاری کنه که جونگ کوک دوباره عصبی بشه .
دختر که مردد بودن پسر رو دید خودش شروع به صحبت کردن کرد
×اسم من جیوونه
با سکوت تهیونگ مصمم تر ادامه داد
×نترس قول میدم اون آقا بد اخلاقه نفهمه
+اسمم...تهیونگه
×وای اسمتم مثل خودت زیباست
×تو دوست دختر داری؟
تهیونگ از داخل آینه نگاهی به دختر انداخت
+نه
دختر که انگار امیدوار شده بود با ذوق کرم پودر رو از جعبش خارج کرد و کمی از اونو روی گردن پسر مالید
×واقعا؟بهت نمیخوره
+همون آقای بداخلاقی که میگی...
دختر حرفشو برید و شروع به حرف زدن کرد
×آها متوجه شدم اون برادرته که نمیذاره با دختری وارد رابطه بشی
+اون دوست پسرمه!
دست دختر رو گردنش خشک شد ولی نباید نشون میداد فقط به زدن لبخندی اکتفا کرده و حرکات دستش رو از سر گرفت
×این کبودیا برای چی اینجان؟
و بازم احساس ترسی که سراغ تهیونگ اومده بود
×اون اذیتت کرده ؟
+نه
×اکه کمکی خواستی میتونی روی من حساب کنی
+تنها کمکی که میتونی بکنی اینه که تا ساعت چهار آمادم کنی.
دختر که از این جواب پسر خوشش نیومده بود سکوت کرد و کارشو انجام داد...
دیگه آخرای کار دختر بود که در اتاق باز شد و کارلوس با کاور کت و شلوار وارد اتاق شد ولی لحظه ای با دیدن تهیونگ ماتش برد
به هیچ وجه نمیتونست باور کنه که اون شخص زیبا...تهیونگه!
لبخندی زد و کاور کت و شلوار رو روی تخت گذاشت
_زود بپوشش...رئیس تا یک ربع دیگه حاضر میشه
دختر عطر مویی روی موهای پسر اسپری کرد
× تموم شد
تهیونگ به چهره خودش که هیچ کبودی روی گردنش دیده نمیشد و موهاش که به طرز زیبایی روی پیشونیش ریخته شده بود و یک رگه کوچیک که با رنگ موی ساعتی به رنگ نقره ای در اومده بود خیره شد
+میتونم ی برق لبم داشته باشم؟
×ولی اون آقا گفتن که هیچ تغییری توی صورتت...
تهیونگ بی توجه به حرف دختر برق لب رو‌ برداشت و کمی به لباش مالید
+این منم که تصمیم میگیرم برای دوست پسرم چجوری باشم
برق لب رو توی جعبه میکاپ دختر پرت کرد و از رو صندلی بلند شد
+زود وسایلتو جمع کن باید لباس بپوشم
دختر که از رفتار اون پسر حرصی شده بود سریع وسایلش رو جمع کرد و با کوبیدن پاهاش از اتاق خارج شد
تهیونگ زیپ کاور رو پایین کشید و کت شلوار رو از داخل کاور خارج کرد و به خوبی علت اینکه جونگ کوک کت و شلوار رو سفارش داد ولی دوهان اونو آماده میخرید رو در زیبایی اون کت و شلوار متوجه شد
با پوشیدن کت و شلوار نگاهی به خودش انداخت و در حیرت این موند که چقدر چهرش عوض شده!
به حدی که اگه جونگ کوک هم میدیدش نمیشناختش
با دیدن ساعت سریع از اتاق خارج شد و پله هارو تقریبا دویید و به بیرون عمارت رفت
با دیدن ماشین مشکی جونگ کوک قدم هاشو تند کرد و سمت ماشین رفت
.........................
اندام مردانه اش به خوبی درون اون کت شلوار کلاسیک خط خطی تو چشم میزد و وقتی از پله ها پایین میومد توجه تمام خدمه روش بود
ولی توجه یک سری خدمتکار اصلا برای جونگ کوک مهم نبود برای همین با سرعت بیشتری از عمارت خارج شد و بادیگارد هاش پشت سرش به حرکت در اومدن و سوار ماشینای پشت ماشین جونگ کوک شدن
جونگ کوک هم سوار ماشینی شده بود که امروز کارلوس اونو هدایت میکرد
×موسیو کلر مثل همیشه شاهکار کرده قربان
_کت و شلوار من که مثل همیشه کلاسیک دوخته شده باید ببینیم برای تهیونگ چه شاهکاری رو خلق کرده
×اگرم لباسش زیبا نباشه بازم مطمئنم تو‌ اون جمع میدرخشه
اون واقعا زیباست
_دوستش داری؟
×بله؟
_گفتم دوستش داری؟از تهیونگ‌‌ خوشت میاد ؟
کارلوس نگاهشو از آینه به مردی که با چشم های خمارش بهش زل زده بود داد و خنده ای کرد و سعی در فرار کردن از پاسخ دادن به جونگ کوک بود که با دیدن تهیونگ اونو با دست نشون داد
×امشب باید خیلی مواظب باشیم ممکنه بدزدنش
به مسخره گفت و باعث شد جونگ کوک پوزخند بزنه
_از‌ جواب دادن به من سر باز نکن کارلوس
×اون دوست پسر شماست قربان من چطور میتونم بهش علاقمند باشم؟
در ماشین باز شد و تهیونگ سوار ماشین شد و جونگ کوکی‌ که تا لحظه سوار شدنش بهش خیره بود بیخیال جر و بحث با کارلوس شد
_میدونستم کارش حرف نداره ولی نه در این حد که بتونه کلا عوضت کنه
تهیونگ میدونست جونگ کوک‌ هم ممکنه اونو نشناسنه و اون پسر بطور واضحی این که اون پسر تغییر کرده رو بیان کرد
_از باریکی کمرتم به خوبی استفاده کرده...باربی!
با کنایه به تنگ بودن کمر اون کت و حرف موسیو کلر اشاره کرد و باعث تعجب کارلوس و حرص خوردن تهیونگ شد
_راه بیوفت کارلوس
کارلوس ماشین رو روشن کرد و جونگ کوک تصمیم گرفت تا رسیدن به مقصد سیگاری بکشه
ولی به محض دراوردن سیگار یاد حرف پیشب دکتر افتاد و با فشردن زبونش به لپش سیگار رو پایین اورد و سعی کرد اروم باشه
+به احتمال زیاد درباره بیماری من فهمیدی درسته ؟
پس اگه بخاطر اون از سیگار کشیدن سر باز میزنی باید بگم که...
_برای چی سلامتی کسی مثل تو باید برام مهم باشه؟
روزنه امیدی که ته قلب تهیونگ شکل گرفته بود با این جمله به کل کور شد ونگاهشو از جونگ کوک‌ گرفت و به جاده داد
+درسته یادم نبود که من برای هیچ کسی مهم نیستم!
..........................................................
با پیاده شدنش از ماشین جونگ کوک نگاهی به سر تا پاش انداخت
الان که واقع بینانه به موضوع نگاه میکرد میدید که اون پسر واقعا ی باربیه!
نگاهش روی کمر پسر قفل شده بودو این تهیونگ رو معذب میکرد
+نمیپرسم بهم میاد یا نه چون خودت سفارشش دادی گرچه خودم میدونم که بهم میاد لازم نیست کسی بهم بگه ولی میشه اینجوری بهم زل نزنی
جونگ کوک چیزی نگفت و طی حرکتی کمر تهیونگ رو گرفت و اونو به خودش چسبوند
تهیونگ هینی کشید و دستاشو روی سینه های جونگ کوک‌ گذاشت تا زیاد بهش برخورد نداشته باشه ولی همینجوریش هم تمام بدنش به بدن اون چسبیده بود
جونگ کوک نگاهشو از کمر تا لب های پسر کشید و بعدم به چشماش خیره شد
_حواستو خوب جمع کن
+این... اینجوری خیلی نا... ناجوره ممکنه کسی ببینتمون
_منم میخوام ببینن!
+ولی من...من دوستش ندارم
_مهم نیست تو دوستش داری یا نه
تهیونگ نگاهشو از پسر گرفت و جونگ کوک‌ هم بدون ول کردن کمرش اونو کنار خودش قرار داد و باهم شروع به قدم زدن به سمت در ورودی اون عمارت بزرگ و مجلل کردن
تهیونگ توی اون کت و شلوار به خوبی میدرخشید و چشم هرکسی رو روی خودش قفل میکرد و به راحتی توانایی اغفال هر مرد و زنی رو داشت ولی اون در کنار جئون جونگ کوک درحال قدم زدن بود پس چشم داشتن به داشته های جئون میتونست تبعات سنگینی رو به دنبال داشته باشه
به همین علت بود که وقتی جونگ کوک به هرکسی نگاه میکرد که به تهیونگ خیره بود اون شخص نگاهشو به پایین مینداخت
دربان با دیدنشون در رو باز کرد و کمی خم شد
جونگ کوک بی معطلی وارد عمارت شد و تهیونگ رو به هم دنبال خودش کشید
تهیونگ از حس فضای خفه اون عمارت نفس عمیقی کشید و ناخودآگاه گوشه کت جونگ کوک رو‌ گرفت
علتش رو نمیدونست فقط میدونست که تنها کسی که میتونست تو اون جمع بهش اعتماد کنه این مرده و اصلا حس خوبی از این قضیه نمیگرفت
جونگ کوک با دیدن مردی که نزدیکش میشد لبخندی زد و با حس ترس بی دلیل تهیونگ ، کمر اونو بیشتر فشرد
تهیونگ با دیدن مردی تنها در چند قدمیشون ایستاده بود بی دلیل ترسیده بود و درحال کشیدن کت جونگ کوک بود ، با فشاری که به کمرش وارد شد این اطمینان رو بدست اورد که جونگ کوک‌ حواسش بهش هست و این موضوع باعث شد کمی اروم بشه
×فکر نمیکردم که شمارو اینجا بیینم آقای جئون
_بالاخره من دعوت نامه داشتم پس باید فکر میکردید که شاید منو ببینید
مرد خنده ای کرد و نگاهشو به تهیونگ داد
×معرفی نمیکنید؟
_کیم تهیونگ دوست پسرم!
نگاه مرد تغییر کرد و با تعجب به تهیونگ زل زد
×خدای من پس حقیقت داشت ، از آشناییتون خوشبختم آقای کیم
+م...ممنونم
نگاه وحشیش رو به مرد داد و مرد با دیدن برق خاصی که از چشم تهیونگ ساطع میشد نگاهشو از اون گرفت و دوباره به جونگ کوک داد 
×بفرمایید جناب جئون
جونگ کوک بدون اینکه حتی لبخندی بزنه تهیونگ رو دنبال خودش کشید و سمت میزی که گوشه سالن بود رفت ، قبل از اینکه بشینه نگاهش به مردی افتاد که صندلی رو برای پارتنرش عقب کشید و منتظر موند تا بشینه
میدونست کارش خیلی لُوسه و به شخصیتش نمیخوره ولی اون برای همین اینجا بود...برای اینکه تهیونگ رو به همه نشون بده پس کمر پسر رو ول کرد و صندلی رو براش عقب کشید
تهیونگ با تعجب نگاهشو به جونگ کوک داد و با اشاره ابروی جونگ کوک روی صندلی نشست و منتظر موند جونگ کوک هم بشینه
_از چیزی ترسیدی؟
+اون مرد کی بود؟
_برای چی می‌پرسی؟
+دلیلی نداره فقط ازش حس خوبی نگرفتم
_تو حتی اونو ندیدی پس نمیتونی ازش حس بدی بگیری
+درسته
_گرچه...حست درسته
+بله؟
_اون روباه صفته یا بهتره بگیم گرگی در لباس گوسفند
تهیونگ به مرد نگاه کرد که با لبخند مشغول خوش آمد گویی به مهمانانش بود
_گرچه زیاد مهم نیست من اونو عددی نمیبینم
+میتونم ی سوال ازت بپرسم؟
_بستگی داره
+تو گی نیستی
_خب
+چرا منو بعنوان دوست پسرت معرفی میکنی؟
جونگ کوک همونجور که جام تو دستش رو تکون میداد و ذره ذره از شرابش مینوشید به چشمای تهیونگ‌ خیره شد و بعد از کمی سکوت دهن باز کرد تا جواب تهیونگ رو‌ بده ولی با دیدن دختری که بدنش اسیر دستای مرد دیگه ای بود و لب هاش تا بناگوشش باز بود ، عصبانیت و خشم به وجودش رخنه کرد
تهیونگ دستشو جلوی مرد تکون داد و توجه جونگ کوک‌ رو‌ به خودش جلب کرد
+جونگ کوک
_دلیلش به‌ تو مربوط نیست
+میدونم ولی...
_اگه میدونی پس دهنتو ببند
تهیونگ ترجیح داد سکوت کنه و چیز دیگه ای نگه ، هنوز هم رگه های عصبانیت رو از اتفاق دیشب تو چهره جونگ کوک میدید و این واقعا نگرانش میکرد که اگه برگردن عمارت چه بلایی سرش میاد
با اضطراب نگاهشو به جونگ کوک داد و متوجه شد که مرد به گوشه ای خیره شده و با دنبال کردن رد نگاهش به دختری رسید که مشغول خندیدن با مرد دیگه ای بود
با دقت بیشتری متوجه شد که اون مرد چندان هم غریبه نیست!
با دیدن اون مرد با هول دستش به جام روی میز خورد و شرابش روی میز ریخت و باعث شد کمی از اون شراب از روی میز رو لباسش راه پیدا کنه
بعد از افتادن جام هینی کشید و دوباره توجه جونگ کوک رو به خودش جلب کرد
_دست و پا چلفتی
دستمالی از داخل کتش خارج کرد و مشغول پاک کردن شلوار شرابی شده تهیونگ داد
_حواست کدوم گوریه؟
+م...متاسفم
جونگ کوک تمام حرصش رو روی رون پای تهیونگ خالی میکرد تا لک شراب رو پاک کنه ولی هرچی بیشتر میکشید شراب بیشتر پخش میشد
جونگ کوک حرصی میخواست دستمال رو روی میز بکوبه و تهیونگ رو همونجا تنبیه کنه ولی الان موقعیت مناسبی نبود برای همین دستمال رو با ارامش روی میز گذاشت و دست تهیونگ رو گرفت و بلندش کرد
_بهتره بریم تو سرویس تا بشوریش
+خودم  میتونم
_حرف بیخود نزن مطمئنم تمام شیرآلات سرویس بهداشتی توسط‌ تو کنده میشه
+من اتفاقی دستم به جام خورد
_بطور اتفاقی هم سرویسو به گند میکشی
تهیونگ با دیدن افرادی که بهشون زل زده بودن نزدیک گوش جونگ کوک شد
+من بچه نیستم که اینجوری رفتار میکنی
جونگ کوک هم متقابلا سمت گوش تهیونگ خم شد
_اتفاقا هستی
این جمله باعث شد تهیونگ تکخندی بزنه که هر بیننده ای فکر‌ کنه اون و جونگ کوک درحال عشق و عاشقی و گفتن جملات عاشقانه به هم هستن و همین موضوع هم باعث خشم دختری شد که کنار دوهان ایستاده بود
×زیاد حرص نخور یوآ اون دیگه نامزد تو نیست
∆جونگ کوک‌ گی نبود الان اون پسر...
×تهیونگ
∆تو میشناسیش
×ی زمان باهاش رابطه داشتم
یوآ به سرعت سمت دوهان برگشت
∆همون پسریه که دربارش برام حرف زدی
×اوهوم , جونگ کوک‌ همین الانش هم گی نیست فقط برای اینکه به من نشون بده که تنها من نیستم که با نامزد سابقش ریختم روی هم
∆نه اشتباه میکنی جونگ کوک‌ همچین آدمی نیست احتمالا فهمیده من با تو وارد رابطه شدم
×صد در صد و الانم دنبال راهیه که تورو نابود کنه و تمامی مدارکی که دستت هست رو از بین ببره
یوآ سکوت کرد و به جونگ کوک‌ و اون پسر خیره موند و دوهان هم با دیدن سکوت دختر فکر میکرد تاثیرات لازم رو برای گرفتن مدارک روش گذاشته برای همین با بیخیالی مشغول نوشیدن شرابش و حرف زدن با مرد دیگه ای که کنارش بود شد
با اومدن مردی نزدیک جونگ کوک تهیونگ مجبور شد  تنهایی به سرویس بره تا از شر لکه روی شلوارش راحت بشه
باید کارشو به درستی انجام میداد تا جونگ کوک‌ اونو سرزنش نکنه وارد سرویس شد و از شانس خوبش سرویس خالی بود و میتونست به راحتی کار تمیزی شلوارش رو انجام بده
با دقت بسیاری کارشو انجام داد و خوشحال از پاک شدن اون لکه مزاحم لبخندی زد و بعد از شستن دستاش مشغول خشک کردن اونا با خشک‌ کن شد و توی آینه سرویس نگاهی به خودش انداخت و مشغول مرتب کردن موهای رو پیشونیش شد
تو چشمای خودش خیره بود که مردی رو پشت سرش دید که بهش زل زده با ترس به عقب برگشت و درکمال تعجب کسی رو ندید
ترسیده دستشو رو قلبش گذاشت و به سرعت از سرویس خارج شد ولی چند قدم برنداشته بود که دختری جلوشو گرفت
∆ببخشید
+من؟
∆بله
+بفرمایید
∆شما اون آقا رو میشناسید؟
تهیونگ رد انگشت دختر رو گرفت و به جونگ کوک رسید
+چطور؟
∆میشناسید؟
+اون آقا دوست پسر منه
دختر لبخندی زد و کمی نزدیک تهیونگ شد و با این نزدیک شدن چهره دختر عوض شد
∆اون یکی چی؟
با دیدن دوهان اونم به دختر نزدیک شد
+منظورت از این سوالا چیه؟
یوآ نگاهشو به شلوار خیس تهیونگ داد
∆جونگ کوک چقدر نا امید میشه اگه ببینه دوست پسرش چقدر بی دست و پاعه
+منظورت چی...
جملش کامل نشده بود که به سمت جام های شرابی که بطور  نمایشی روی هم چیده شده بود هول داده شد و باعث شد به اونها برخورد کنه و به همراه جام هایی که یکی پس از دیگری سقوط میکردن روی زمین بیوفته
∆اوه خدای من حواستون کجاست آقا
+عوضی
سر تا پاش شده بود شراب و این واقعا ازارش میداد
اینکه همه بهش به چشم ی بی دست و پا نگاه میکردن واقعا درحال کشتنش بود
حالا جونگ کوک چه واکنشی نشون میداد؟
با اومدن مردی سمتش فکر میکرد اون مرد قصد کمک کردن بهش زو داره ولی با سرزنش شدن توسط اون مرد شکه شد
×مگه کوری هان؟حتما کوری اره کوری
با حالت تحقیر آمیزی صورت تهیونگ رو به طرفی هول داد
×اصلا کی توعه پاپتی رو اینجا راه داده
با دیدن دوهان که کنار اون دختر ایستاده بود بغض به گلوش چنگ انداخت
×مگه لالی
مرد دستشو بلند کرد تا دوباره به صورت تهیونگ ضربه بزنه که دستش توسط مردی گرفته شد و محکم فشرده شد
×عاعا ولم کن وحش...آ...آقای...جئون
جونگ کوک‌ محکم مرد رو هول داد و نگاهشو به تهیونگ بغض کرده داد و از شونه های پسر گرفت و بلندش کرد
و با دستمالی مشغول پاک کردن صورتش شد
_چیزی نیست... خوبی؟
تهیونگ میدونست جونگ کوک درحال بازی کردن نقشه پس بد نبود برای حرص دادن دختری که تو بغل دوست پسر سابقش بود هم کمی تو‌ نقشش فرو میرفت
برای همین بغضش رو شکوند و خودشو تو بغل جونگ کوک رها کرد...
__________________________________
کامنتتتتتتتت😐😐😐

AMYGDALA "Kookv"حيث تعيش القصص. اكتشف الآن