I enjoy it!

600 52 41
                                    

قسمت دهم: من ازش لذت میبرم!
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
_چیزی نیست...خوبی؟
تهیونگ میدونست جونگ کوک درحال بازی کردن نقشه پس بد نبود برای حرص دادن دختری که تو بغل دوست پسر سابقش بود هم کمی تو‌ نقشش فرو میرفت
برای همین بغضش رو شکوند و خودشو تو بغل جونگ کوک رها کرد
جونگ کوک دستشو دور کمر پسر حلقه کرد و با دست دیگش مشغول نوازش سر پسر شد
بی توجه به کثیف شدن کت و شلوار گرون قیمتش پسر رو محکمتر به خودش فشرد و در گوشش اروم لب زد
_دست و پا چلفتی
+من... اون منو هول داد
_کی؟
+اون... دختره کنار...دوهان
با هق هق دم گوش جونگ کوک گفت و سرشو تو گردن پسر مخفی کرد
همه با تعجب به جونگ کوکی که اروم مشغول حرف زدن با پسر بود زل زده بودن
هیچکس حتی جرعت نداشت کوچترین صدایی از خودش ساطع کنه ، حرکات جونگ کوک‌ کاملا بر خلاف حرف های خشنش به تهیونگ بود و این باعث ترس تهیونگ شده بود.
مردی که صاحب اون عمارت عظیم بود نزدیک جونگ کوک رفت و سعی در جدا کردن پسر از مرد کرد ولی جونگ کوک دستشو بلند کرد و اجازه نداد مرد جلوتر بیاد و به تهیونگ دست بزنه
×آقای جئون لباستون کثیف میشه بهتر نیست که ایشون برن داخل اتاق و لباسشون رو عوض کنن؟
با لبخند ژکوندی گفت و باعث چرخیدن سر جونگ کوک شد
جونگ کوک با چشمای وحشیش به یوآ که کنار دوهان ایستاده بود و از حرص دست مرد رو میفرشد خیره شد
_چرا هولش دادی؟
همه نگاه ها سمت دختر برگشت که از عصبانیت سرخ شده بود
∆هاع با منی؟
جونگ کوک مصمم به دختر خیره موند که باعث شد دختر دست دوهان رو رها کنه
∆من هولش ندادم
_ولی من دیدمت نمیتونی انکارش کنی
∆من...
جونگ کوک‌ توجهی بهش نکرد و نگاهشو از دختر گرفت و به مردی که با ترس گوشه میز ایستاده بود داد
_و تو...چطور جرعت کردی باهاش اینجوری رفتار کنی
مرد ترسیده اب دهنش رو قورت داد و سعی کرد چیزی بگه ولی زبونش قفل شده بود، هرکسی که اونجا بود جونگ کوک رو میشناخت ، میشناخت که چقدر میتونه خطرناک باشه
×آقای جئون من همه چیز رو حل میکنم بهتره که شما...
_گفتم به چه جرعتی؟
با داد گفت و باعث شد تهیونگ محکمتر اونو بچسبه
از فریادش مرد ترسید و روی شیشه های جام های شکسته زانو زد و جلوی اون همه افراد شروع به التماس کرد
×ببریدش
مرد وقتی به چهره جونگ کوک خیره شد و عصبانیت رو از چهره اون خوند دستور داد تا مرد رو سریع ببرن تا جونگ کوک همونجا خونشو نریزه
+بریم بیرون؟
جونگ کوک توجهی به دیگران حتی مردی که سعی در جمع و جور کردن این اشوب مهمونیش داشت نکرد و با تهیونگ از فضای داخلی عمارت خارج شد و وارد باغ اون عمارت شد و تهیونگ رو سمت صندلی سفید کنار استخر برد
_بشین
بهش دستور داد و تهیونگ بی چون و چرا روی صندلی نشست
جونگ کوک دستشو زیر چونه تهیونگ گذاشت و سرشو بلند کرد و به چشمای قرمز شدش زل زد
_قیافشو
تهیونگ دست جونگ کوک رو پس زد
+از تحقیر کردن من خسته نشدی جئون؟چی بهت میرسه؟
جونگ کوک پوزخندی زد و دستشو به ارومی روی گردن پسر گذاشت و اروم شروع به نوازشش کرد
تهیونگ با چشمای درشت شده قرمزش به جونگ کوک زل زد و باعث بزرگتر شدن پوزخند پسر شد
_ازش خوشت میاد؟
تهیونگ اب دهانش رو قورت داد و جونگ کوک دستشو از رو گردنش به سمت موهاش برد و بیشتر اونارو بهم ریخت
_ازش لذت میبرم!
+هان؟
تهیونگ با بهت پرسید و جونگ کوک نزدیک صورتش شد
_از لمس کردنت نه از تحقیر کردنت...لذت میبرم!
تهیونگ اروم دستشو رو دست جونگ کوک گذاشت و اونو از خودش دور کرد
_انقدر کثیف و چسبناکی که دوست دارم از گیسات بگیرم و بندازمت تو همین استخر
+من دختر نیستم که گیس داشته باشم
_دختر بودن به گیس داشتن نیست تو رفتاراتم دخترونس همونقدر لوس و لجباز
+من دختر نیستم
_هستی و رفتارات اینو ثابت میکنه
تهیونگ حرصی از جاش بلند شد و انگشتش رو تهدید وار جلوی جونگ کوک تکون داد
+من...دختر...نیستم
جونگ کوک که میخواست انگشت تهیونگ رو بگیره و بپیچونه به سمتش حمله ور شد ولی تهیونگ از ترس خودشو عقب کشید و باعث شد تعادلش به کل از بین بره و به سمت استخر پرتاب بشه و جونگ کوکم برای گرفتن پسر بیشتر سمتش بره ، ولی قبل از اینکه بتونه اونو سمت خودش بکشه با هم توی آب استخر افتادن
تهیونگ از ترس خودشو به جونگ کوک رسوند و جونگ کوک حرصی از خیس شده اونو رها کرد و روی آب اومد
تهیونگ بخاطر ترس از کت جونگ کوک گرفت و خودشو کشید بالا
_حتما میخوای مثل دراما رول بری و بگی که شنا بلد نیستی
با داد گفت و موهاشو به عقب فرستاد
+نخیر بلدم
تهیونگم متقابلا با داد جواب داد و زودتر از جونگ کوک از استخر خارج شد و بخاطر سردی دستشو دور خودش پیچید تا از سرما نلرزه
جونگ کوکم سریع از اب خارج شد و با کشیدن تهیونگ سمت ماشین ، محوطه عمارت رو ترک کرد
_حقت بود دیشب میکشمت کیم
+ولم کن
_فقط دهنتو ببند و دنبالم بیا
تهیونگ سعی در خارج کردن دستش از دست جونگ کوک کرد ولی قبل از اینکه موفق بشه با شدت به داخل ماشین پرتاب شد و بعدشم جونگ کوک پشت بندش سوار شد
_فقط دهنتو ببند و صدایی ازت در نیاد وگرنه تضمین نمیکنم که همینجا گوله ای تو مغزت خالی نکنم
به اندازه کافی امشب گند زدی
تهیونگ دست به سینه همونجور که آب از سر و روش میچکید به رو به روش زل زد و هیچ اهمیتی به خیس شدن ماشین گرون قیمت جونگ کوک نداد
.............................‌‌.....................................
به محض رسیدن به عمارت و پیاده شدن جونگ کوک از ماشین پیاده شد
اون اصلا دوست نداشت که بخاطر خیسی سرما بخوره برای همین پشت سر جونگ کوک قدم های بلندی برمیداشت
با باز شدن در عمارت و وارد شدنش به داخل و خوردن هوای گرم به صورتش لبخندی رو صورتش نقش بست که با نگاه های متعجب کارلوس پاک شد
×قربان
_کارلوس الان اصلا وقت ندارم پس مزاحمم نشو
×میدونم قربان فقط میخواستم عکس های منتشر شده از مراسم رو ببینید و در صورت تایید عکسا بذاریم تو سایت بمونن
جونگ کوک توجهی به کارلوس نشون نداد و وارد اتاقش شد و از طرفیم که لباسای تهیونگ تو اتاق جونگ کوک بودن مجبور شد پشت پسر وارد اتاق بشه.
مرد بدون توجه به پسر شروع به دراوردن لباساش کرد و اونارو گوشه ای پرتاب کرد حتی شلوارش رو هم از پاش دراورد و فقط با ی باکسر جلوی تهیونگ ایستاده بود
این کارش باعث شد تا رونای عضلانی سفیدش تو دید تهیونگ قرار بگیره
سرفه کوتاهی کرد تا جونگ کوک‌ خودشو جمع و جور کنه ولی مرد بدون نشون دادن ذره ای واکنش سمت ربدوشامبرش رفت و پوشیدش
_میدونم اندام خوبی دارم ولی این بی ادبی نیست که اینجوری زل زدی به من؟
تهیونگ خودشو جمع کرد و نگاهشو به تخت داد
+میخوام لباسامو عوض کنم
_عوض کن
مرد خونسرد زمزمه کرد و لب تاپش رو باز کرد و مشغول تایپ کردن چیزی شد
_تو که منو دید زدی الان نوبت منه هوم؟
تهیونگ کفری لباساش رو برداشت و وارد حموم شد و باعث پوزخند جونگ کوک شد
جونگ کوک‌ به سرعت وارد سایت شد و با دیدن عکسای خودش و تهیونگ ابرویی بالا انداخت و گوشیش رو برداشت و شماره کارلوس رو گرفت و روی اسپیکر گذاشت
×بله قربان
_عکسی که لب استخر منتشر شده
×حذف بشه؟
_نه...بولدش کنید میخوام تمام دنیا ببیننش
این جملش مصادف شد با بیرون اومدن تهیونگ از حمام
_کیم... چطوره؟
+این عکسا چطور...
_کیم دوهان قراره این عکسارو ببینه ، فکر میکنی چه واکنشی نشون میده؟
تهیونگ ترسیده قدمی سمت جونگ کوک برداشت و با تندی جوابش رو داد
+این عکسا به دست دوهان نمیرسه که بخواد واکنشی نشون بده
_تو جایگاهی نیستی که بگی به دستش میرسه یا نه... گرچه همین الانشم اونارو دیده
+تو خیلی عوضی
_دیر فهمیدی
با خونسردی جواب داد و حواسشو به تهیونگی داد که با حرص سمتش اومد
+توعه حرومزاده باید پاکشون کنی باید پاکشون کنییی
_از چی میترسی هان؟
+اون نباید این عکسارو ببینه بفهم اینو
_چرا نباید ببینه اون من و تورو امروز دیده و همه میدونن تو دوست پسر منی
نه تنها دوهان بلکه تمام دنیا دیدن
+من نمیخوام دوهان راجب من اشتباه فکر کنه
_نکنه هنوزم امید داری که بهش برمی‌گردی؟
+دوهان منو رها نکرده
_فکر میکردم انقدری عاقل باشی که امروز دست حلقه شده اون دخترو دور دستش ببینی
+اون دوستش نداره من مطمئنم
_منم میدونم دوستش نداره و فقط بخاطر گرفتن اطلاعاتی که اون دختر داره نزدیکش شده ولی اون حتی ذره ای علاقه به تو نداره اینو دیگه هر آدم احمقی میتونه از دور تشخیص بده ، تو فقط ی وسیله برای ارضا شدن نیازاش بودی
+دهنتو ببند و این عکسارو پاک کن دوهان نباید درباره من اشتباه فکر کنه
_چه فکر اشتباهی قراره دربارت بکنه؟هوم؟
اینکه من سوراخی که اون تا دو روز پیش به فاک میداد رو به فاک دادم؟
+حرف دهنتو بفهم
تهیونگ با حرص گفت و دستشو برای سیلی زدن به جونگ کوک بلند کرد ولی جونگ کوک اروم دستشو گرفت و از پشت میز بلند شد و دست دیگرش رو پشت کمر تهیونگ گذاشت و برخلاف مقاومت های سرسختانه اون محکم به خودش چسبوندش
+ولم کن
_به هر حال تو دوست پسر منی تهیونگ این چیزا بین کاپلا هست
دستشو کمی پایین برد و روی باسن پسر گذاشت
_نگو که با دوهانم از این کارا نمیکردی؟نگو نه که باور نمیکنم
تهیونگ ترسیده دستشو رو دست مرد گذاشت و اونو با فشار از رو باسنش جدا کرد
+بهم دست نزن
_نکنه میخوای فقط برای اون عوضی بمونی هوم؟
+گفتم به من دست نزن
از پسر فاصله گرفت و سمت تختی که براش اورده بودن رفت و روش دراز کشید و با کشیدن پتوش تا روی سرش خودشو مخفی کرد تا ترسش معلوم نشه
و اما جونگ کوک با دیدن حالت های پسر به راحتی فهمیده بود که ترسیده!
نگاهی به جسم ریز تهیونگ از زیر پتو انداخت و سمت تخت نسبتا بزرگ تهیونگ رفت و روش نشست
تهیونگ طی حرکتی غیر ارادی پتورو از روی خودش کنار زد و میخواست جونگ کوک رو از تخت پایین بندازه که پسر دستاشو محکم دورش حلقه کرد و به همراه خودش اونو روی تخت انداخت و سرشو روی بالش گذاشت
+ولم کن
جونگ کوک جوابی بهش نداد و در جواب تلاش های تهیونگ برای آزاد شدن دستاش رو محکمتر دورش فشرد
تهیونگ دید که هیچ فایده ای نداره و میدونست جونگ کوک بهش آسیبی نمیرسونه دست از تلاش کشید و چشماش رو بست
برخلاف جونگ کوک که راحت تر از دیشب خوابیده بود به سختی سعی در خوابیدن کرد و در آخر بعد از چهل دقیقه طاقت فرسا چشماش بسته شد...
_______________________________________
صبح با حس سرما چشماش رو باز کرد و فحشی داد
به سرعت به بغلش نگاه کرد و با ندیدن جونگ کوک‌ نفس آسوده ای کشید و برای یک دقیقه به سقف اتاق زل زد
دستاشو کاملا باز کرد و روی تخت مثل پروانه شروع به بال زدن کرد
با این کارش قصد داشت خستگی تنشو از بین ببره و تا حدی هم موفق شد ، نگاهشو از سقف گرفت و به در حمام داد
+یعنی میتونم ازش استفاده کنم؟
پیشونیش رو خاروند و به سرعت از رو تخت پایین پرید و سمت حموم رفت ، نمیدونست جونگ کوک ممکنه چه واکنشی نشون بده اگه بی اجازه از حمام اتاقش استفاده کنه ولی این براش مهم نبود الان تنها چیزی که مهم بود این بود که تنش هنوزم بخاطر گند دیشب کثیف بود و نیاز داشت تا تمیز بشه وگرنه همون جونگ کوک هزارتا حرف بارش میکرد و تحقیرش میکرد
بی توجه به تمامی واکنش های احتمالی جونگ کوک در حمام رو باز کرد و وارد شد
با دیدن در شیشه ای مات و سبد لباس ها متوجه شد که باید لباساش رو همونجا در بیاره
پس به سرعت لباساش رو در اورد و توی سبد خالی گوشه حمام پرتاب کرد و گردنبندی که همیشه گردنش بود رو از دور گردنش خارج کرد و روی میزی که اونورتر بود گذاشت و سمت در چرخید و دستشو روی دستگیره نقره ای رنگ گذاشت و تا خواست درو باز کنه در خودش باز شد و مردی حوله پیچ شده با موهای خیس در مقابلش قرار گرفت
تهیونگ هول زده دستشو رو بدنش گذاشت
+تو اینجا چیکار میکنی؟
جونگ کوک تر کمال خونسردی از در شیشه ای عبور کرد و دست به سینه مقابل تهیونگ قرار گرفت
_این سوالیه که من باید ازت بپرسم؟
تو اینجا چیکار میکنی؟نکنه دوباره میخواستی منو بکشی؟
+این مزخرفات چیه من...من...من فقط میخواستم حموم کنم
_بله میبینم
با چشم به بدن لخت تهیونگ اشاره کرد و باعث شد گونه های تهیونگ به سرعت داغ بشن و دستش رو محکمتر دور خودش حلقه کنه و نگاهشو از جونگ کوک بگیره
جونگ کوک قدمی نزدیک پسر شد که باعث شد اون به عقب بره و سرشو به سمت دیگه ای بچرخونه و محکم چشماش رو ببنده
جونگ کوک با دیدن این حالت پسر نگاهشو میخ صورتش کرد و با تن صدای ارومی جملش رو بیان کرد
_حوله داخل کمد هست بعد از حمومت میتونی ازش استفاده کنی
بعد از گفتن جملش در حمام رو برای تهیونگ باز کرد
_برو تو تا سرما نخوردی
تهیونگ به سرعت از جلوی پسر محو شد و درو پشت سرش بست و از ترسش اونو قفل کرد و باعث خنده جونگ کوک شد
_ترسو بدبخت
چرخید تا از حمام خاج بشه که چشمش به گردنبند روی میز افتاد و با کنجکاوی اونو برداشت ، تمام گردنبند رو برسی کرد و با آشنا نیومدن به چشمش نگاهشو به در شیشه ای حمام داد و حدس زد برای تهیونگ باشه
ولی به ظاهر اون گردنبند نمیخورد که برای کسی مثل تهیونگ باشه
گردنبند رو برداشت و از حمام خارج شد
امروز تصمیم داشت بدون خوردن صبحانه به سرکار بره چون به اندازه کافی دیر بیدار شده بود و دیرش شده بود
نمیدونست به چه دلیلی امروز انقدر دیر بیدار شده بود و به طرز عجیبی راحت بدون هیچ سر دردی خوابیده بود
فقط میدونست دیرش شده و باید هرچه سریعتر اماده بشه و به شرکتش بره تا به جلسه مهمش برسه...
.....................................................................
نگاهی به تصویر خودش تو آینه شکسته انداخت و با تکون دادن سرش شیر دوش رو بست و حوله ای برداشت و پوشیدش
+چرا آینه رو درست نمیکنه؟
سوالی پرسید و کمی با کلاه حوله موهاش رو خشک کرد و همون جور که موهای بهم ریختش رو توسط حوله مورد عنایت قرار میداد در حمام رو باز کرد و از حمام خارج شد
به محض خارج شدن با مردی که با کت و شلوار سرمه ای رنگی جلوی آینه مشغول عطر زدن به خودش بود مواجه شد
+هنوز...نرفتی؟
_باید جواب پس بدم؟
+خب...نه
_پس نپرس
مرد عطر رو روی میز گذاشت و بدون حرف دیگه ای از اتاق خارج شد و تهیونگ رو تنها گذاشت
+ی ذره شعور نداره این مرد
گفت و سمت در دیگه ای که به اتاق لباسا ختم میشد رفت و سمت کمد مشکی رنگی که جونگ کوک بهش اختصاص داده بود رفت و شلوار و تیشرت نخودی رنگی رو به همراه باکسر سفیدی خارج کرد و پوشید
حوله رو برداشت و از اتاق خارج شد و وارد اتاق اصلی شد ،حوله رو توی سبد گذاشت و سمت آینه رفت و نگاهی به خودش انداخت
از جایی که نمیدونست سشوار کجاست و موهاشم رو شروف خشک شدن بود تلاشی برای پیدا کردنش نکرد و گذاشت همون جور مواج و نیمه خشک بمونه
چشمش به عطری که جدا از عطر های دیگه بود افتاد ‌و برش داشت
+شوموخ؟
این چه اسم مسخره ایه
درشو باز کرد و کمی اونو بویید
از حس اون عطر فوق العاده چشماش رو بست و لبخندی ناخودآگاه روی لباش نقش بست
+فوق العادهه
نفس عمیق دیگه ای کشید و اونو از بینیش فاصله داد و بعد از بستن درش اونو سرجاش گذاشت
با حس گشنگی زیادش دستشو رو شکمش گذاشت و از اتاق خارج شد و سمت پله ها رفت
سرعتشو زیاد کرد تا هرچه سریعتر به اشپزخونه بره و به داد شکم گرسنش برسه
وسطای پله بود که شخصی محکم بهش تنه زد و با کوبیدن پاش رو پله ها راهشو به سمت پایین کشید
+دیونست
دختر با حرص برگشت و تو چشمای تهیونگ زل زد
_چی گفتی؟
+گفتم دیونه ای
دختر کفری از یقه لباسش گرفت و اونو از نرده ها کمی خم کرد
تهیونگ دستای دختر رو محکم چسبید و فشرد
+معلوم هست چه غلطی میکنی؟
_اره میخوام ی هرزه رو از رو زمین محو کنم
+ولم کن
همه خدمتکارا با دیدن این صحنه ترسیده بودن و گوشه ای ایستاده بودن
خدمتکاری که انگار از همه مسن تر بود به سرعت سمت دختر اومد و دستشو رو دست اون گذاشت
×ماریا این چه کاریه
_برو کنار تو دخالت نکن
×ایشون خیلی به آقای جئون نزدیکن تو نباید اینکارو کنی
تهیونگ سرفه ای کرد و کمی زورشو بیشتر کرد تا دخترو از خودش جدا کنه
_گفتم برو کنار
×ماریا اگه اتفاقی بیوفته اقای جئون زند...
تهیونگ سرفه محکمی کرد و با شنیدن صدای داد کارلوس سرشو سمت اون چرخوند
∆چه غلطی می‌کنی ؟
با دو خودشو به دختر رسوند و سیلی بهش زد که باعث شد دست دختر از یقه تهیونگ جدا بشه و روی پله ها بیوفته
کارلوس تهیونگ رو محکم نگه داشت
∆مطمئن باش رئیس از این کارت نمیگذره ماریا خیلی داری از حدت فراتر میری
_بازم داری از ی هرزه دفاع میکنی؟چندبار تاحالا بهت سرویس داده؟هوم؟به آقای جئون چی؟
کارلوس حرصی سمت دختر حمله کرد که تهیونگ گرفتش
+ولش کن
_ولم کن
+گفتم ولش کن... جونگ کوک‌ خودش بهش رسیدگی میکنه
دست کارلوس رو کشید و بزور اونو به همراه خودش پایین برد
کارلوس همونجور که نفس های سنگینی میکشید دنبال تهیونگ از پله ها پایین رفت و روی صندلی سفید رنگ دور میز شیشه ای وسط باغ نشستن
_باید میذاشتی همونجا میکشتمش
+مگه نمیگی جونگ کوک آدم خشنیه...اگه اینکارو میکردی ممکن بود اونو عصبی کنی
کارلوس میدونست تهیونگ حرف منطقی میزنه پس تو سکوت به گردن قرمز شده پسر خیره شد
_قسم میخورم که دستشو از کتف قطع میکنم
تهیونگ خنده ای کرد که باعث شد چشماش به حالت خط بشه و دندون های سفیدش به نمایش در بیاد
کارلوس بی اختیار دستشو روی رد قرمزی گذاشت و به ارومی شروع به نوازش گردن پسر کرد
تهیونگ با حس حرکت دستی رو گردنش لبخندش به سرعت پاک شد و جاش رو به تعجب داد
سریع سرشو عقب کشید و دست کارلوس رو به ارومی پایین اورد
_باید روش یخ بذاری
+نه...نه خودش خوب میشه
_تهیونگ
+هوم
_میخوای بهت یاد بدم که چطور از خودت دفاع کنی؟!

AMYGDALA "Kookv"Место, где живут истории. Откройте их для себя