6

2.2K 434 62
                                    

در حالی که سوت میزد،حوله رو به دست گرفت و مشغول خشک کردن موهای خیسش شد.

زنگ در به صدا در اومد؛دست از کارش کشید و به سمت در رفت و در رو باز کرد و با دیدن جین و نامجون و سوجو های توی دستشون،گل از گلش شکفت.

هوسوک:به به!خوش اومدین.بیاین تو.
و کنار رفت تا جین و نامجون وارد شن.

جین:سلام

نامجون:سوجو آوردیم بترکونیم

طولی نکشید که سه پسر دور هم روی زمین نشستن و مشغول خوردن چیپس ها و سوجو ها شدن.

نامجون:هوسوکا،میبینم که با یونگی جور شدی!

جین با تعجب به نامجون نگاه کرد:واقعا؟

نامجون:آره،چه جورم.با چشمای خودم دیدم روی نیمکت نشسته بودن و قهوه میخوردن.چه خوش و بشی هم میکردن.تهیونگ هم شاهده!

هوسوک یه شات داد بالا:توی احمق یهو غیبت زد،منم با یونگی سرگرم شدم.

جین گیلاس هوسوک رو پر کرد:چیا میگفتین؟

هوسوک:راجع به شغل آینده و اینا.

نامجون:که اینطور.

گیلاس ها و بطری های سوجو رو آروم از روی زمین برداشت و به سمت آشپزخونه رفت.تمام تلاشش رو کرد که کمترین سر‌ و صدا رو ایجاد کنه تا زوجی که روی زمین خوابشون برده با ترس بیدار نشن.

بعد از تموم شدن کاراش تو آشپزخونه،به سمت نامجون رفت و بیدارش کرد:نامجون...نامجون...نامجونا...

نامجون لای چشمش رو باز کرد:هم؟

هوسوک:پاشو جین هیونگ رو بیدار کن برین رو تخت بخوابین.

نامجون سنگین نفس کشید:پس تو چی؟

هوسوک:من رو کاناپه میخوابم.پاشو‌

نامجون سری تکون داد و بلند شد.

هوسوک:فردا مدرسه میای؟

نامجون:نه،خیلی خوردم،از یه طرفم یونیفرمم خونست.

هوسوک:باشه پس.

نامجون با لطافت جین رو تکون داد:جین...جینی..‌پاشو عزیزم.

جین اخمی کرد و تو جاش غلت زد.

نامجون:جین،عزیزم،پاشو بریم رو تخت بخوابیم.

جین‌کلافه چشماش رو باز کرد و بالاخره نامجون موفق شد دوست پسر مستش رو به اتاق هوسوک ببره  رو تخت بخوابن.

هوسوک از داخل کمد دیواری یه پتو برداشت و روی کاناپه دراز کشید"فردا حتماً باید شماره ی یونگی رو بگیرم"

___…___…___

فردا کارنامه میدن:'|💔
زنده موندم پارت بعدی رو آپ‌ میکنم 😂😭

Loving YouWhere stories live. Discover now