15[ep 1]

2K 366 138
                                    

یونگی با دهنی باز به تهیونگ و جانگکوک نگاه کرد: شما...

هوسوک آرنجش رو روی میزش گذاشت،دستش رو تکیه گاه سرش کرد و گفت: یعنی واقعا تو مدرسه این دو تا آتیش پاره رو ندیده بودی؟

یونگی چونه‌ش رو خاروند: نه.

جانگکوک:منم یونگی هیونگ رو ندیده بودم.

نامجون بعد از تموم شدن تکالیف عقب موندش،کش و قوسی به بدنش داد و از جاش بلند شد و به سمت دوست هاش حرکت کرد.

تهیونگ:به به!نامجون هیونگ.نمردی انقدر خرخونی کردی؟

نامجون چرخی به چشم هاش داد: خرخونی چیه تهیونگ؟داشتم تکالیفم رو انجام میدادم.دیشب خونه ی جین بودم وقت نکردم بنویسم.

هوسوک با بُهت گفت: چی؟!کدوم تکلیف؟!

نامجون با تاسف سر تکون داد: ریاضی.

هوسوک:نهههه!!
برگشت سمت یونگی: تو نوشتی؟

یونگی با بیخیالی ابرو بالا انداخت.

جانگکوک:به اینا میگن الگو.

هوسوک وقتی بیخیالی یونگی رو دید،سعی کرد خودش رو درگیر تکلیف کوفتیش نکنه و نگرانی رو کنار بزاره.

نامجون به یونگی و هوسوک نگاه کرد:راستی،شما دوتا...دیروز چطور بود؟

هوسوک با صدای بلند و هیجان زده گفت: عالی بود!!کلی خندیدیم!

تهیونگ خندید: گیم نت رو گذاشته بودیم رو سرمون.

نامجون متعجب پرسید: مگه با هم بودین؟

تهیونگ:اتفاقی همو تو گیم نت دیدیم.تو کل گیم نت با هم بودیم تا وقتی که پرتمون کردن بیرون.

و با یادآوری خاطره ی دیشبشون،هر چهار نفر زدن زیر خنده.

یونگی ما بین خنده‌ش مشتی به بازوی هوسوک کوبید: فقط...فقط اونجایی که ادای اون مرد چاقه رو در آوردی و اون افتاد دنبالت.

نامجون که از خنده ی دوست هاش خندش گرفته بود،با کنجکاوی پرسید: چی؟!

یونگی نفس عمیق کشید تا به حرف زدنش مسلط باشه: دیشب چون خیلی سر و صدا کردیم پرتمون کردن بیرون،هوسوک هم چون آتیشی شده بود با حالت مسخره ای ادای صاحب اونجا رو در آورد.اون هم جوش آورد و به هوسوک حمله کرد،که هوسوک از ترس یه...یه جیغِ...یه جیغِ بنفش...!

و دیگه نتونست خودش رو کنترل کنه با صدای بلند خندید،اینبار نامجون هم همراهیشون کرد.بعد از دو سال دوستی با هوسوک،میتونست تصور کنه که قیافه ی هوسوک ممکنه چه شکلی شده باشه.

هوسوک نالید: آیگووو...یونگیااا!سوژه کردن منو بس کن!

تو همون حین،صدای گوشی تهیونگ بلند شد و باعث شد همه ی نگاه ها به سمت اون کشیده شه.

Loving YouTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon