14

2K 358 65
                                    

خلاصه ای کوتاه از پارت قبل ↓↓
یونگی و هوسوک با هم بیرون میرن تا خوش بگذرونن.بعد از پشت سر گذاشتن اتفاقاتی،به ایده ی هوسوک تصمیم میگیرن به گیم نت برن،هر چند مین یونگی مایل نیست!
_._._._

- اوه تِکوک؟!

جانگکوک و تهیونگ با تعجب نگاهشون رو از مانیتور برداشتن و به هوسوک و پسری که کنارش ایستاده بود نگاه کردن.

جانگکوک: هوسوک هیونگ!!

تهیونگ: سلام هیونگ.

هوسوک جواب سلامشونو داد:تعجب نمیکنم که شما دوتا رو اینجا میبینم.کمتر بیاین اینجا.خونه که ۲۴ ساعته اُوِرواچ (over watch) بازی میکنید.حداقل گیم نت نیاین.چشماتون ضعیف میشه.

تهیونگ خندید:از دوتا معتاد به بازی کامپیوتری چه انتظاری داری هیونگ؟

هوسوک سرش رو با تاسف تکون داد.

جانگکوک: هیونگ معرفی نمیکنی؟

و به یونگی که ساکت بود،اشاره کرد.

هوسوک: آ....این مین یونگی هستش،بغل دستیم تو مدرسه.

یونگی بی هیچ حرفی با سر تعظیم کرد.

جانگکوک و تهیونگ بلند شدن و باهاش دست دادن.

-من کیم تهیونگم.خوشبختم.

+منم جئون جانگکوکم.هوسوک هیونگ ازت زیاد تعریف کرده بود.خیلی دوست داشتم هرچه زودتر باهات آشنا بشم.

یونگی بی اختیار لبخند زد: خوشحالم میبینمتون.

هوسوک که از حرف جانگکوک خجالت کشیده بود،روش رو برگردوند و دنبال دو جای خالیِ کنار هم برای خودش و یونگی گشت.

-یونگی بیا بریم اونجا بشینیم.

و به جای خالی ای که پیدا کرده بود اشاره کرد.یونگی سری تکون داد و باهم به سمت نقطه ای که هوسوک اشاره کرده بود حرکت کردن.

تهیونگ آروم گفت: خیلی بانمک و سفید بود.

جانگکوک با غضب به تهیونگ نگاه کرد.

تهیونگ: چیه؟

جانگکوک با حرص لباشو روی هم فشار داد و زمزمه کرد:هیچی...

تهیونگ پشت گردنشو خاروند."رفتار کوک جدیداً خیلی عجیب شده."

جانگکوک موس کامپیوتر رو به دست گرفت و مشغول کشتن زامبی هایی شد که لنگ لنگون از داخل مانتیور به سمتش میومدن."تو یه احمقی ته!"

کمی اونور تر هوسوک با هیجان دکمه های کیبرد رو فشار میداد و از ماشین های جورواجور سبقت میگرفت:اوه...اوووووووه...اووووووووووه...یاااااا!!!

یونگی که همون اول بازی سوخته بود،به مانتیور هوسوک خیره شده بود و با صدای بلند تشویقش میکرد و بهش راهنمایی میرسوند: ایول هوسوک...ایول...یااا،مواظب باش!!

هوسوک با جدیت بیشتری مشغول بازی شد.

یونگی نگاهش رو از مانیتور گرفت و به نیم رخ هوسوک دوخت.این پسر هر کاری میکرد باعث شادی و لذت یونگی میشد.بهش آرامش میداد،امید میداد.وقتی با شروع سال تحصیلی برای اولین بار دیده بودتش،وقتی خنده ها و شیطونی‌هاش رو دید،دلش خواست اون یا حداقل یکی مثل اون وارد زندگیِ سرد و خاکستریش بشه و درد هاش رو تسکین بده،بهش محبت کنه و بخندونتش‌.حالا هوسوک وارد زندگیش شده بود و حصار تنهاییش رو شکسته بود و به زندگیش رنگ داده بود.وقتی باهاش بود از ته دل میخندید،از ته دل شاد بود و بهش خوش میگذشت-حتی تو جایی مثل گیم نت که دل خوشی ازش نداشت.کسی که این حس ها رو بهش داده بود،دوست داشت.هوسوکی که قلبش رو گرم میکرد،دوست داشت؛به عنوان دوست و شاید یه چیزی فراتر از اون.
به حدی که دلش میخواست تمام وقتش رو با هوسوک باشه و هیچ وقت وارد فضای سنگین خونه‌ش نشه.دلش میخواست تمام وقتش رو با اون پر کنه،نه با کلید های سردِ پیانوش.پیانو رو دوست داشت،تنهایی هاش رو تا قبل از هوسوک با اون پر میکرد اما پیانو جسمی بود از چوب و فلز.حس نداشت،گرما نداشت و یونگی محتاج دریافت این حس ها بود.

با دادی که هوسوک زد،از ژرفای فکرش بیرون کشیده شد: لعنتی!!!!!! باختم!

یونگی نگاهی به مانیتور انداخت.ماشینی که هوسوک تا چند دقیقه پیش باهاش لایی میکشید،با ماشین پلیس شاخ به شاخ شده بود و دورش رو افسر های پلیس محاصره کرده بودن و جمله گیم اُوِر (game over) روی صفحه با رنگ قرمز خاموش روشن میشد.

هوسوک کلافه به صندلی چرمی تکیه داد: یکم مونده بود تا رکورد بزنم.

یونگی ریز خندید و دستش رو روی شونه پسر ناراحت کنارش گذاشت: کارت خوب بود!

هوسوک لبخند زد و بعد از چند ثانیه سکوت گفت: تو بازی نمیکنی؟

یونگی سرشو به چپ و راست تکون داد: نه...

همون لحظه صدای تهیونگ از پشت سرشون شنیده شد: ببخشید میون گفتگوتون.

هوسوک و یونگی همزمان به سمتش برگشتن،تهیونگ ادامه داد: بیاین بازی هامون رو باهم مَچ کنیم و ۴ نفره کورس بزاریم.

هوسوک به یونگی نگاه کرد.
یونگی از تو چشمای مشکیِ هوسوک التماس رو خوند:‌ میای؟

یونگی شونه ای بالا انداخت: واسم فرقی نمیکنه.

هوسوک: پس میای.ایول.

و رو به تهیونگ کرد: آماده ی باختنت باش کیم تهیونگ.

تهیونگ پوزخند مصلحتی زد و گفت:ببینم چی تو چنته دارید؛جانگ هوسوک و مین یونگی.
در امتداد این حرفش آب دهنش پرید تو گلوش و به سرفه افتاد .

هوسوک و یونگی زدن زیر خنده.

هوسوک: ریدی دونگسنگ جان.تا تو باشی ادای گانگستر ها رو واسه من در نیاری !

_._._._._

تایپیست: fuckhopee مرسی که انقدر مهربونی😍😋

بعد از مدت طولانی ای برگشتم...
بازم بابت دیر آپ شدن پارت ۱۴ متاسفم...

منتظر انتقادات و نظراتتون هستم♡

Loving YouWhere stories live. Discover now