19

1.9K 355 109
                                    

نامجون دستش رو ستون سرش کرد و آروم اسم یونگی رو به زبون آورد: یونگیـا

یونگی چشم هاش رو باز کرد: هم؟

نامجون نگران پرسید: حالت خوبه؟

ابروهای یونگی بالا رفت: چرا باید بد باشم؟ یه بوسه بود دیگه!

نامجون: حال روحیت منظورمه.

یونگی چرخی به چشم هاش داد: خوبم.

نامجون: چیزی هست بخوای بهم بگی؟

یونگی کلافه شد.سرش رو از روی میز بلند کرد و ذول زد تو چشم های نامجون و گفت: نه ، چرا یه همچین برداشتی کردی؟

نامجون: چون قرمز شدی!

یونگی شوکه شد ، به گونه هاش دست کشید و با صدای ضعیفی پرسید: خیلی؟

نامجون: حتی بیشتر از هوسوک!

یونگی با خجالت پیشونیش رو روی میز گذاشت و زیرلب به عالم و آدم فحش داد.

نامجون: امروز خونه ی هوسوک میای؟

یونگی روش رو برگردوند و به نامجون نگاه کرد: چی؟!

نامجون: هوسوک گفت اگه منو جین امروز کاری نداریم بیایم خونش برای سوراخ کردن گوشِ تو!

یونگی: اوه...اره... به کل یادم رفته بود.

بعد از کمی سکوت ادامه داد: بنظرت هوسوک مشکلی نداره؟ با وجود اتفاقات امروز؟

نامجون لبخند زد: معلومه که نه! هوسوک همچین ادمی نیست.

یونگی: ولی این اتفاق هم همچین اتفاق کوچیکی نبود!!

نامجون لبهاش رو کج کرد و ادای چند لحظه پیشِ یونگی رو دراورد: چرا باید بد باشم؟ یه بوسه بود دیگه!

یونگی: یــــا!!! کیم نامجون!!

نامجون خندید: با الکل مشکل نداری؟

یونگی متعجب از سوال یهوییِ نامجون،پرسید: الکل؟چطور؟

نامجون: اگه نداری امروز وقتی من و جین داریم میریم خونه هوسوک سر راه بخریم.

یونگی: دو سه باری خوردم.

نامجون سری تکون داد و با سکوتش،به یونگی فرصت غرق شدن تو افکارش رو داد.

[بعد این همه حادثه چطور باید با هوسوک رفتار میکرد؟ مثل همیشه؟ واکنش هوسوک چی میتونست باشه؟]

فکرش سمت لحظه ی قبل از بوسه رفت:
صورت قرمز هوسوک و عرق شرمی که روی پیشونیش نشسته بود."خیلی کیوت شده بود.خیلی!"

لبخندی روی لبهاش نقش بست که از چشم های تیزِ نامجون دور نموند. خندش رو به سختی قورت داد و گوشیش رو بدست گرفت و مشغول گزارش دادن به جینِ عزیزش شد.همیشه اینطور بود؛هیچ وقت جین از چیزی بی اطلاع نمی موند.

سوال های زیادی به مغز یونگی هجوم آورده بودند:"اونم این بوسه رو میخواست؟ چرا دستاش رو دور کمرم قفل کرد؟ چرا لحظه ی آخر سرعت بوسه رو زیاد کرد؟ اونم گیه؟ از این بوسه لذت برد؟نکنه فهمیده باشه دوسش دارم!"

گوشه ی لبش رو گاز گرفت و به نامجون نگاه کرد. باید اون سوال رو میپرسید؟ نامجون به نظر قابل اعتماد میومد.

صداش رو صاف کرد، دهنش رو باز کرد اما قبل از که صدایی از لای لب هاش خارج بشه دهنش رو بست."اگه بزاره کفِ دستِ هوسوک چی؟ نه! نامجون یه همچین آدمی نیست! اون خیلی منطقیه، یادت نیست هوسوک چی میگفت؟ گفت اون حداقل 10 سال بزرگ تر از سنش فکر میکنه،پس شاید حتی بتونه کمکم کنه. یونگی...با پرسیدن یه سوال هیچ کمکی از دستش بر نمیاد! تو باید تمام موضوع رو بهش بگی...نه نه عمراً،امکان نداره. گرچه فکر کنم تا الان از علاقم به هوسوک بوهایی برده!"

- چیزی میخوای بگی یونگی؟

صدای نامجون بود که رشته ی افکارش رو پاره میکرد.

یونگی آهی کشید و دلش رو به دریا زد: نامجون..میگم...آم...هوسوک هم مثل توئه؟

نامجون صفحه ی گوشیش رو قفل کرد و به یونگی چشم دوخت: منظورت چیه؟

یونگی: یعنی اون هم گیه؟

نامجون سرش رو به نشونه ی منفی تکون داد: نه ؛ گی نیس!

باد یونگی به وضوح خوابید. احساس کرد یه وزنه ی سنگین روی قفسه ی سینش افتاد و راحت نفس کشیدن رو ازش دریغ کرد. تنها نورِ کم سو از امیدش خاموش شد. بغضش گرفت. نباید اجازه میداد این علاقه انقدر شدت بگیره. اصلا نباید اجازه ی ورود هوسوک به زندگیش رو صادر میکرد. مگه اون پیانو چِش بود؟ درسته سرد و بی‌جون بود،اما حداقل انقدر درد بهش تحمیل نمیکرد!

نامجون تغییر حالت چهره ی یونگی رو دید. نباید بیشتر از این اذیتش میکرد. دیگه مطمئن شده بود یونگی هوسوک رو میخواد.بنابراین ادمه داد: راستش اون بایسکشوئاله! میدونی چیه دیگه؟ یعنی هم به جنس مونث و هم به جنس مذکر گرایش داره.

چشم های یونگی تا حد امکان باز شد و برق زد،اگه به گوش های خودش مطمئن نبود،امکان نداشت باور کنه نامجون چنین حرفی رو زده: وا...واقعا؟

نامجون ریز خندید و تایید کرد: آره!

یونگی خودش رو جمع و جور کرد و سعی کرد چهرش رو بی‌حالت جلوه بده،دیگه زیادی داشت جلوی نامجون وا میداد: که اینطور.

نامجون پرسید: تو چی؟ گی‌ای؟

یونگی انتظار همچین سوالی رو داشت،بی درنگ جواب داد: آره.

نامجون سر تکون داد و دستی به چونش کشید: خیلی خوبه! مثل اینکه ال‌جی‌بی‌تی هرجا که باشن خود به خود همو جذب میکنن!

یونگی شونه ای بالا انداخت و سکوت کرد.

__.__.__.__

تایپیست: Megusug
ممنون عزیزم بابت وقتی که گذاشتی و نظراتی که دادی😍💙

+ ممنون بابت حمایت هاتون😋💜🍃
لذت ببرید♡

Loving YouWhere stories live. Discover now