┨Chapter 7├what is love?

515 127 16
                                    

سهون سریعتر از ماشین پیاده شد,نگاه های جونگین واقعا کشنده بود.لباس تن سهون زیادی جذب و باز بود.

شلوار کتان مشکی پا کرده بود و پیراهنش از پشت تا کمرش حالت توری داشت.موهایش کامل توی صورتش ریخته بود این قیافه ای بود که جونگین عاشقش بود.

دو انگشتش را بزور داخل جیب هایش فرو کرد و وارد بار شد.با دیدن جمعیت نیشخندی زد.شاید بعد از ماموریتشان میتوانست کمی تفریح کند.با این فکرش,سریع تر قدم برداشت.

از بین شلوغی رد شد و پشت پیشخوان نشست. سفارشی داد و با انگشتانش روی میز ضرب گرفت.

نگاهش را اطراف چرخاند.هنوز یک ساعتی تا هفت وقت داشت. لیوان بزرگی که جلویش گذاشته شد را برداشت و سر کشید. برای اجرای نقشه اش باید کمی مست میشد.

چند لیوان دیگر هم سر کشید دمای بدنش بالا رفته بود و عرق های ریزی روی پیشانیش میدرخشید.با حرص دو دکمه ی بالای لباسش را باز کرد تا کمی خنک تر شود.

سرش گیج میرفت و این حد برایش کافی بود.لیوان دیگری سفارش داد.کف دستش را روی شلوارش کشید،سرش را هم کج کرد.چشمانش را ریز کرد و دنبال سوژه اش گشت.

لیوان را بین انگشتانش گرفت و از روی صندلی بلند شد.رییس بار کنار در اتاقش ایستاده بود و به کسی چیزی تذکر میداد.

سهون قدم هایش را نامتعادل برداشت و تنها در دلش دعا کرد جونگین کاری نکند.اینبار حتما جونگین را زیر مشت و لگدش میگرفت.

چند قدمی رییس بار, پاهایش بهم پیچ خورد و لیوان از دستش روی پیراهن کرم رییس ریخت و خودش هم محکم در اغوش او فرو رفت.دستش را دقیقا روی برامدگی شلوار رییس گذاشته بود و نفس های گرمش را در گردن مرد پخش میکرد.

لبش را گزید.

جونگین دیوانه بازی درنیاورد، همچین ارزویی کرد و لیسی به گردن مرد زد و فشار دستش را بیشتر کرد.مرد عصبی پرسید

-چه غلطی داری میکنی؟

سهون درحالی که کشدار حرف میزد و چشم هایش را هم خمار میکرد خودش را بیشتر به رییس فشرد

- اه..من روتون نوشیدنی ریختم..دارم پاکش میکنم

رییس هنوز هم در شک بود

-مستی؟

-نه اونقدر که متوجه اندام لعنتی زیر این لباس نشم!

سرش را کامل داخل گردن مرد فرو کرد و بوسه ای کوتاه زد.از همین الان هم سنگینی نگاه جونگین را روی خودش حس میکرد.

مرد دستش را از کمر سهون پایین کشید و باسنش را در مشتش فشرد.صدای ناله خفیف سهون در گوش مرد پیچید.انگار خوشش امده بود که اجازه داد سهون محکمتر او را بمالد و خودش همچنان باسنش را لمس میکرد

" Seven Years Of Love You Owe Me " [Complete]Where stories live. Discover now