3.KT

4.3K 618 45
                                        

Jungkook's Pov~

"چرا دقیقا یک ماه مونده به کامبک یادمون اومده آهنگ ضبط کنیم؟احمقانست!خیلی وقت پیش متن آهنگ رو نوشتم،نمیدونم چرا اینقدر لفتش دادن.این دقیقا اتفاقیه که وقتی خودمون آهنگ رو تولید نمیکنیم میوفته."
نامجون مدام پشت اتاق ضبط جایی که جین پارتش رو ضبط میکرد جلو عقب میشد.جیمین بهش گفت:
"مطمئنم سر موقع تموم میشه،نگران نباش."

ما دیروز توی توییتر خبر کامبک جدید به همراه تریلری که موزیک ویدیویی از جین بود منتشر کردیم.جین سعی داشت جوری وانمود کنه انگار که هیجانی نداره اما هممون میتونستیم بگیم که خیلی ذوق زده است. از وقتی که خبر کامبک منتشر شده و همه منتظرش بودن استرسمون بیشتر شده بود مخصوصا نامجون.

"جیهوپ نوبت توعه!"
جین وقتی از استادیو بیرون اومد گفت و پشت سرش هوسوک داخل شد.
جین فوری متوجه پریشونی نامجون شد، اون رو روی صندلی نشوند و دستاشو دور شونش حلقه کرد.جیمین و یونگی اومدن و درست جلوی من و تهیونگ نشستن تا اونارو تنها بذارن.

"خیلی واسه این آهنگ هیجان دارم."
جیمین گفت.
"من واقعا عاشقشم."
"منم."
تهیونگ موافقت کرد و به من تکیه داد.

بعد از مدتی هوسوک بیرون اومد و به تهیونگ گفت بره داخل.
"خوب بخون."
گفتم و اون سرش رو از همونجا که روی شونم بود تکون داد.
"طبیعی"
جواب داد.

از جاش بلند شد و یک قدم برداشت، با یک لحظه پلک زدن من اون روی زمین افتاده بود.
قلبم به سرعت توی سینم میزد فوری کنارش روی زمین زانو زدم و بقیه هم دورمون جمع شدن. دستم رو روی قسمتی از صورتش گه به کل سفید شده بود گذاشتم.

"ته؟ تهیونگ؟ صدامو میشنوی؟ خوبی؟"
گلوم برای تولید هر صدایی عاجز بود و بخاطر وحشت صدام منقطع شده بود.
سرش رو تکون داد و آسودگی من رو فرا گرفت.

"آره. خوبم، نمیدونم چه اتفاقی افتاد. سرگیجه داشتم."
"میتونی بلند شی؟"
جیمین پرسید.
تهیونگ سرش رو تکون داد و سعی کرد بلند بشه اما بازوهاش میلرزیدن و دوباره روی زمین سقوط کرد.
"چه اتفاقی افتاده."

میتونستم وحشت رو توی صداش حس کنم. لباش میلرزید و چشماش پر از اشک شده بود. تقلاهاش باعث میشد نگران بشم و بخوام گریه کنم اما خودم رو نگه داشتم.
"طوری نیست ته.بذار کمکت کنم."
به همراه جین بازوش رو گرفتیم و کنار خودمون بلندش کردیم. هوسوک بطری آبی بهش داد و اون گرفتتش.

"حالت بهتره؟"
پرسیدم.
تهیونگ سرش رو تکون داد.
"حس میکنم دارم بالا میارم."
قبل از اینکه بقیه وقت کنن از جایی که نزدیک اون ایستاده بودن دور بشن تهیونگ روی من بالا اورد. هوسوک، جیمین، جین، نامجون و یونگی خوش شانس بودن که پشتش قرار داشتند.

جیمین صورتش از چندش توی هم فرو رفت. من نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم حالم بد نشه. بقیه با وحشت بهمون زل زده بودن و کمی رنگ به صورت رنگ پریده ی تهیونگ برگشت.
"من...من خیلی شرمندم...اوه خدایا..."
اون به لکنت افتاده بود.

"طوری نیست."
سعی کردم قانعش کنم.
"واقعا مشکلی نیست.باید ببریمت خونه."
یک ساعت بعد به خوابگاه برگشتیم و ضبط رو به وقت دیگه ای موکول کردیم،‌ همه حموم کردن و تهیونگ روی تخت با یه سطل کنارش برای مواقع ضروری خوابید.

"من واقعا شرمندم."
تا وارد اتاق شدم فوری گفت.
"حال بهم زن بود."
"اینطور نباش، جلوش رو که نمیتونستی بگیری به هر حال دیگه اون بلوز رو دوست نداشتم."
گفتم و سعی کردم سر حالش بیارم. لبخند ضعیفی نشونم داد.

"بنظرت بخاطر غذایی بوده که خوردی؟"
"نمیدونم، شاید."
"الان حالت چطوره؟"
"بهترم، اما هنوزم خوب نشدم."
کنارش روی تخت نشستم.
"امیدوارم خیلی طول نکشه."
آهی کشید.

"باید خوب بشم اینطوری ضبط رو ادامه میدیم و تمرین میکنیم و خیلی کارای دیگه. و بعد اونم برنامه های دیوونه کننده ی کامبک رو داریم."
"شیشششش، ته. قرار نیست یک ماه مریض باشی‌ حتما فردا صبح حالت خوبه خوب میشه."
بهش گفتم.
لبش رو جویید و سرشو تکون داد.
"شاید."

اما حال تهیونگ فردا صبح هم خوب نشد. کل روز بالا میورد. روز بعد وقتی که بیدار شد گفت که بهتره و برای تمرین رقص به سالن اومد، ولی در آخر دوباره اونجا هم بالا اورد. بطور غیر قابل باوری کل هفته مریض بود. دکتر رفت و اون بهش دارو داد اما کمکی نکرد. و تهیونگ بقیه ی اون ماه هم مریض بود.

________________

به به به ببینید اینجا چی داریم!:")
حالا کی به بابای این بچه بگه داری پدر میشی؟T_T
اصلا دوست دارم تند تند آپ کنم:")
پس شمام با نظرات و وویتای خوشگلتون بهم انرژی بدین:")

Plot Twist || Persian TranslationМесто, где живут истории. Откройте их для себя