Taehyung's Pov
"خب، چخبره، تازگیا دارین عجیب رفتار میکنین."یونگی بازوهاش رو درهم حلقه کرد و روی قسمت انتهایی تخت جونگکوک نشسته و در پشت سر من و جین بسته شد.
"چرا هممون رو توی اتاق جونگکوک جمع کردید؟"نامجون از همونجا که به دیوار تکیه داده بود پرسید.
"چون ما یه خبر داریم و یجورایی مهمه."من بهش گفتم و جونگکوک به آرومی خندید.
جین با اشاره بهم نشون داد که ادامه بدم."خب پس بهمون بگو خبرت چیه."من و جونگکوک با هم نگاهی رد و بدل کردیم. من با دقت سرم رو تکون دادم. نمیخواستم من اونی باشم که قضیه رو میگه. جونگکوک نفس عمیقی کشید و نگاهش رو به گروه داد.
"تهیونگ حاملست."هر صدم ثانیه ای که میگذشت بنظر بی پایان میرسید. سعی کردم که صورتشون رو بخونم اما همشون هیچی نشون نمیدادن. به غیر از جیمین که به پاهاش زل زده بود اونا به ما زل زده بودن.
و بعدش همه زدن زیر خنده."بیخیال، واقعا چی میخواستی بهمون بگی؟"هوسوک در بین خنده ها گفت.
"خب...آم...این واقعیه..."جونگکوک با لکنت بیان کرد.
"جونگکوک، ما احمق نیستیم و چیزای ابتدایی بدن انسانو بلدیم."یونگی گفت.نگرانیم جاش رو به ناامیدی داد. باید انتظار این واکنش رو میداشتم."منم همین فکر رو میکردم. اما بعضی از جهش های ژنتیکی باعث میشه مردا هم...خودتون میدونید دیگه."
همه دست از خندیدن برداشتن اما من میتونستم بگم که هیچکدومشون حرفم رو باور نکردن. برای کمک نگاهم رو به جیمین دادم."اونا راستشو میگن بچه ها."جیمین گفت.
یونگی سرش رو چرخوند تا به جیمین نگاه کنه."تو میدونستی؟"
"آره جونگکوک ازم خواست که برای خرید تست بارداری باهاش برم. همه چی رو برام توضیح داد. اون خیلی وحشت کرده بود. فکر نکنم بخوان خودشون رو برای همچین دروغی توی زحمت بندازن. بیاید حقیقت رو بپذیریم"جیمین به همه نگاهی انداخت."ما حقیقت رو میدونیم، تو کسی هستی که حقیقت رو نمیدونی. این قطعا غیر ممکنه."نامجون گفت.
"نذار دستت بندازن چاگی. اینم یکی دیگه از مسخره بازیاشونه."یونگی یکی از دستاش رو روی شونه ی جیمین گذاشت.بنظر میرسید جیمین آماده ی بحث کردن باشه اما بعدش صورتش روشن شد.
"الان بهم گفتی چاگی؟"
گونه های یونگی سرخ شد."من...خب...نه...یه جورایی...""بچه ها الان وقتش نیست!"جونگکوک با غضب گفت.
"ببینید میتونید انتخاب کنید که باور میکنید یا نه. اما چیزی که بهتون گفتم حقیقت داشت. به هرحال به زودی میفهمید اشتباه میکردید."
"فقط بدون مدرک سخته باورتون کنیم."نامجون زمزمه کرد."من عکس سونوگرافی رو دارم. این کمکی میکنه؟" من پیشنهاد دادم. قبل اینکه جوابی بگیرم از اتاق جونگکوک بیرون زدم، به سمت اتاق خودم دویدم، عکس رو برداشتم و دوباره برگشتم. اینطور فعالیتا باعث میشد نفسم ببره.
"بیا."عکس رو به دست نامجون دادم و بقیه جمع شدن تا نگاهی بندازن.
"فاک..."صدای هوسوک کم کم آروم گرفت. بعد با دهن باز و چشمای گشاد شده بهم نگاه کرد.
"تو واقعا حامله ای؟""چقدر ساده ای. معلومه که نیست."یونگی غرغر کرد، اما نگاهش بدجور خیره ی عکس بود.
"این واقعا عکس توعه؟"جین پرسید.
"آره، به اسم و تاریخ نگاه کن."نامجون به نقطه ای اشاره کرد.
"بفرمایید.دقیقا همینه."جیمین گفت."خب دیگه، هرکی باورمون کرده دستشو ببره بالا."
من گفتم، از این بحث حالم بهم میخرد.
هوسوک و جیمین دستشونو بالا بردن.
"کی مطمئن نیست؟"
جین و نامجون فورا دستشونو بالا بردن.
"و کی اصلا باورمون نکرده؟"
یونگی دستشو بالا اورد."درسته، باشه، خوبه. خب به هرحال دیر یا زود باورمون میکنید."از بین دندونا چفت شدم گفتم. جونگکوک برای آروم کردنم دستم رو مالید.
"دیگه بریم؟"یونگی پرسید.
چشمامو چرخوندم."هرکار میخوای بکن."
یونگی فوری خارج شد و جیمین پشت سرش با گفتن'ببخشید' رفت.بقیه هم دنبالشون رفتن._______________________
والا خودشون به زور باور کردن بعد انتظار دارن هیونگاشون حرفای دوتا کرم گروهو باور کنن؟😂
اگه مجموع وویتای ورژن ویکوک و کوکوی این پارت به صدتا برسه فردا دو قسمت آپ میکنم^-^
پس وویت و کامنت یادتون نره♡~

KAMU SEDANG MEMBACA
Plot Twist || Persian Translation
Fiksi Penggemar...Complete... ▪︎بخشی از داستان: "تو حامله ای!" "شاید من زیست شناسی رو افتاده باشم اما در این حد میدونم که این غیر ممکنه." ▪︎مقدمه: بی تی اس در دوران موفقیتشون به سر میبرند. مراسم ها،تموم شدن بلیطای کنسرت و میلیون ها فالور توییتر همراه با کامبکی که...