17 & 18.KT

2.6K 383 36
                                        

Jungkook's Pov~

"یونگی، نگاه کن. میتونیم سیخ بره ی کبابی سفارش بدیم"به یکی از غذا های داخل منو اشاره کردم. ما درست گوشه ی پشتی رستوران جایی که کسی نمیتونست تشخیصمون بده نشسته بودیم و به راحتی گپ میزدیم. بیشتر از هر زمان دیگه ای آرامش داشتم.

یونگی به قسمتی که اشاره میکردم نگاه کرد و لبخند زد."آره. باید اینو سفارش بدیم. تو چی میخوای جین؟"

"منم به گوشت برتون ناخونک میزنم. اینجا حس اضافی بودن دارم." با این حرفش من و یونگی خندیدیم.

"باید یه مشت الکل سفارش بدیم."یونگی گفت و صفحه رو برگردوند تا نوشیدنی هارو نگاه کنه.

بهش یاداوری کردم."خیلیم نباید بخوریم، فردا کار داریم."

"واسه همین باید بخوریم."یونگی زیر لب زمزمه کرد. جین خرخر کرد.

شور خوش گذروندن توی رستوران رو در اوردیم. جین همش جوک های بابابزرگی میگفت و من و یونگی تموم سعیمون رو میکردیم که نخندیم اما در آخر نتونستیم جلوی خودمونو بگیریم. من و یونگی به همدیگه گوشت بره میدادیم و همین باعث شده بود کثیف کاری بشه. جین گفت که سیکس پکام اونقدرا هگ به چشم نمیاد و من بین بازوهام فشارش دادم تا اعتراف کرد که من از هالک هم قوی ترم. وقتی غذا و نوشیدنیمون رو تموم کردیم خیلی ناراحت شدم و میدونستیم که دیگه باید بریم.

"خب رفقا من اینجامش میدم."جین وقتی که خندمون بخاطر حرف یونگی تموم شد گفت.

"چیکار میکنی؟"من و یونگی باهم گفتیم و دوباره زدیم زیر خنده.

جین سرش رو تکون داد."خیلی مست کردین."

"هی!! نخیرم بابا مست نیستیم."تدافعی دستام رو درهم گره زدم."فقط یه دونه نوشیدنی خوردم! اینو باید واس یونگیم بگی..."

جین به همراه خنده های یونگی ادامه داد."منظورم اینه که میخوام بحث حاملگی رو بکشم وسط. چون جونگکوک لازم داره راجع بهش حرف بزنه."

خنده ی یونگی متوقف شد.

ازش پرسیدم."نمیخوام بابا من اصلا راجع بهش فکرم نکردم چی میگی از خودت؟"

جین گفت."دارم میگم که همه از جمله خودت همیشه از تهیونگ میپرسن حالش چطوره. اما هیچکس از تو نمیپرسه چطوری، تو هم داری این اتفاقارو پشت سر میذاری."

روی صندلیم جابه جا شدم."خب،اینطوریام نیست. اون حاملس نه من."

"آره، اما این اتفاق قراره زندگی تو رو هم به اندازه ی اون تغییر بده. مطمئنن توهم راجع به این قضایا نگرانی."یونگی با جدیت گفت.

جین پرسید."واقعا حالت خوبه؟"

و از مکانی نامعلوم اشکام روی گونه هام جاری شدن.

Plot Twist || Persian TranslationWhere stories live. Discover now