JungKook's Pov~
تور و اطلاع رسانی به خوبی پیش رفت. کام اوت و خبر حاملگی که تهیونگ به سرعت گفته بود فیلم برداری و در چنل bangtantv گذاشته شد تا همه بهش دسترسی داشته باشن، و اکثر واکنشا مثبت بود. فقط یه کنسرت دیگه در سئول مونده بود، و تهیونگ دو هفته دیگه وقت داشت.
همونطور که حرف میزدیم و اطراف رو بررسی میکردم تهیونگ بخاطر این که سرش توی گوشی بود میخواست به دیوار بخوره که من بازوش رو گرفتم و عقب کشیدمش.
پرسیدم."خب؟!"
بهم نگاه کرد و تلفنش رو خاموش کرد."چی؟!"
"میدونم داشتی چه برنامه ای رو نگاه میکردی، میخوای بگی بچمون اندازه ی چه میوهایه یا نه؟!"
تهیونگ لبخند خجالت زده ای نشونم داد."کدو تنبل."
شکاکانه بهش نگاه کردم."یه کدوتنبل؟چه بزرگ."یه دستم رو روی شکمش گذاشتم."سلام، کدوتنبلم."
تهیونگ چشماش رو چرخوند."خب اون قطعا کوچیکتر از کدوتنبله. چون داره خیلی آروم رشد میکنه. همونطور که اون دکتره گفت."
تهیونگ اشاره ای به دکتری که نمیخواست اسمش رو یاد بگیره کرد. دکتر هیلر حقیقتا افتضاح بود. دیروز موقع ویزیت، تهیونگ رو معاینه کرد و دست از گفتن این که بچه اون قدر کوچیکه که اگه الان به دنیا بیاد قطعا میمیره برنداشت، هیچ دلگرمی تو حرفاش نبود. اگه موقع ویزیتاش مجبور نمیشد یک کلمه هم با این که داخل یه اتوبوس مسافرتی همراهمون از اینور به اونور میومد حرف نمیزد. فقط اونجا مینشست و هیچی نمیگفت، همگی دلتنگ اپریل بودیم.
داخل اتاقی که آرایش مو و صورتمون رو قبل اجرا انجام دادیم خیلی شلوغ بود، اما هنوزم میتونستم صدای گفت و گویی که جیمین با تلفنش داشت رو بشنوم.
"دکتر جدید افتضاحه...اون به تو اینجا نیاز داره...دو هفتس...اینقدر نگو نمیتونی...خودت رو جمع و جور کن...آدرس جایی که هستیم رو برات میفرستم."
متعجب شدم که فرد پشت خط اپریله، تن صدایی که برای حرف زدن باهاش استفاده میکرد عجیب بود و هر کدوم از ما وقتی میخواستیم باهاش تماس بگیریم جوابمونو نمیداد. تو ذهنم ثبت کردم که حتما بعد کنسرت ازش بپرسم چه خبره؟!
وقتی که تهیونگ بعد از اجرای اولمون روی صحنه اومد تشویق ها بیشتر از هروقت دیگه ای شد.
فریاد زد."سلام آرمی!"وقتی همه جیغ زدن صورتش درخشید. جواب دادن."سلام وی!"قلب انگشتی نشون داد."پریل یو!"تا جایی که دیدم آرمی ها هم همین کار رو انجام دادن."ممنونم، ممنونم، ممنونم بخاطر این یک ماه کنسرت عالی که باهامون بودین. نمیدونم بدون شما باید چیکار کنم. شما خیلی بهم عشق دادین."صداش شکست و چشماش رو پاک کرد. جین بهش نزدیک تر بود پس دستش رو دور شونس حلقه کرد، که باعث شد صدای جمعیت بلندتر هم بشه."آه، به خودم قول دادم توی این تور گریه نکنم. فقط بیاین شروع کنیم."
YOU ARE READING
Plot Twist || Persian Translation
Fanfiction...Complete... ▪︎بخشی از داستان: "تو حامله ای!" "شاید من زیست شناسی رو افتاده باشم اما در این حد میدونم که این غیر ممکنه." ▪︎مقدمه: بی تی اس در دوران موفقیتشون به سر میبرند. مراسم ها،تموم شدن بلیطای کنسرت و میلیون ها فالور توییتر همراه با کامبکی که...
