⚡part 25⚡

908 253 473
                                    

سلام سلام:)
حالتون چطوره؟

این پارت کاراکتر جدید داریم:)
برای شروع سال دوم آماده اید؟

ووت و کامنت یادتون نره گوگولیا^^

___________________________

د.ا.د.سوم شخص:

صبح روز بعد زین با حس سردرد از خواب بیدار شد. چشم‌هاش رو به زحمت نیمه باز کرد و چند لحظه طول کشید تا کاملاً متوجه بشه بیدار شده و الان کجاست.

اون دیشب اومده بود به کلاب، مست کرد، لیام رو دید، بعد اونا همدیگه رو بوسیدن و فاک!

اون لیامو به فاک داده بود!

موضوع این نبود که اون چیزی رو از یاد برده باشه، اتفاقا برعکس، اون همه چیز رو به یاد داشت و حتی از کاری که اونموقع انجام میداد آگاه بود. همه چیز فقط برخلاف انتظار زین خیلی زود پیش رفته بود.

لیام هنوز از پشت بغلش کرده بود و نفس های آرومش پوست برهنه‌ی زین رو قلقلک میداد. زین هیچ ایده ای نداشت که اگر لیام بیدار بشه چه واکنشی نشون میده، و نگران همین موضوع بود.

بعد از گذشت چند دقیقه گره‌ دست‌های لیام رو از دور بدنش به آرومی باز کرد و سر جاش غلطید. لیام غرق خواب بود و در حالی که دهنش نیمه باز بود، قفسه‌ی سینه‌اش به آرومی بالا و پایین میرفت. نقاشی روی صورتش که دیشب اونو کشیده بود تماما پخش شده بود و قسمتیش هم بالشت رو لکه دار کرده بود.

دیدن لاوبایت هایی که تازه اثرشون روی گردن لیام خودنمایی میکرد حس خیلی خوبی به زین می‌داد. این حس همزمان برای زین عجیب بود چون اون عادت نداشت برای همخواباش لاوبایت بذاره و اعتقادی به این کار نداشت. ولی در برابر لیام نتونسته بود مقاومت کنه و حالا اون کبودی های بنفش رنگ بهش ثابت میکرد که لیام دیگه از این به بعد متعلق به خودشه، نه هیچکس دیگه.

زین دستی به لب های خودش کشید و متوجه شد بخاطر بوسه‌هاشون نارنجی رنگ شده. برای مدتی هیچ حرکتی نکرد و فقط به لیام خیره شد. توی ذهنش به کاری که میخواست انجام بده فکر میکرد و خیلی خوش‌شانس بود که دیشب لیام رو دیده بود. با این کار تونسته بود یک قدم پیشرفت کنه وگرنه هیچ ایده‌ای نداشت که چطور نقشه‌اش رو عملی کنه.

حقیقت این بود که زین تصمیم گرفته بود به دلایلی تغییر کنه‌. اون دیگه نمی‌خواست مثل پارسال یه بازنده‌ی تنبل باشه که مایه‌ی شرم خانواده و گروهش میشه. اون باید به بهترین و بی‌نقص ترین ورژن خودش تبدیل میشد چون هدف های بزرگی رو توی سرش پرورش می‌داد. و برای این کار احتیاج داشت تا آدم ‌های اطرافش هم مثل خودش بهترین باشن.

یکی مثل لیام، که از نظر زین تو همه‌چیز بی‌نقص بود‌. برای زین مهم نبود که عشقی بینشون وجود نداره و اونا حتی یه جورایی با همدیگه لج بودن. اون فقط میخواست از این به بعد لیام رو به هر قیمتی کنار خودش داشته باشه. حتی اگر مجبور میشد کمی نقش بازی کنه.

Hogwarts Mystery [L.s] [Z.M]Where stories live. Discover now