سلام علیکوم!
علیکوم السلام...حالتون چطوره؟
ووت و کامنت فراموش نشه:)
_____________________________
د.ا.د سوم شخص:
چند دقیقه بعد از فالگوش ایستادن، نایل و امجی از کلاس معجون سازی دور شدن و بی هدف تو راهرو ها قدم میزدن. تو همون مدت کوتاه به اندازهی کافی حرف هایی که میخواستن رو شنیده بودن.
-اصلا چرا باید همچین کاری کنن؟ من هنوز نمیتونم باور کنم دست پروفسور مورگان و فرانکلین هم تو این قضیه یکی باشه.
نایل سوال های بی جواب ذهنش رو تکرار کرد. هضم کردن چیز هایی که شنیده بود براش سخت بود.+اونا فقط به چیزی فکر میکنن که به نفع خودشون باشه، تقریباً همیشه همینطور بوده.
امجی شونه هاش رو بالا انداخت و جواب داد.-مهم اینه که الان فهمیدم حق با منه! بیخود نبود که از همون اول حس خوبی به مایکل نداشتم... باید همهی اینا رو به بچه ها بگیم!
+اونا حرفمون رو باور نمیکنن.
امجی بیرحمانه حقیقت رو به صورت نایل کوبید.-چرا؟
+چون ما هیچ مدرکی نداریم. این چیزایی که شنیدیم برای اثبات حرفمون کافی نیست. با اینکار اونا فقط بیشتر مطمئن میشن که تو حسودی میکنی یا چه میدونم بداخلاق و بدبین شدی. به حرف های منم که معمولا اهمیتی نمیدن.
-ولی من فقط میخوام از دوستام محافظت کنم.
نایل با لحن ناراحتی گفت.+میدونم.
-حالا باید چیکار کنیم؟ اینجوری کل مدرسه ممکنه تو خطر بیفته.
+تنها کاری که از دستمون برمیاد اینه که فعلا به کسی چیزی نگیم و خودمون مراقب قضیه باشیم. باید حواسمون به مایکل باشه تا یه جایی سر یه فرصت خوب مچش رو بگیریم. اونوقت که شاهد و مدرک داشته باشیم میتونیم یه فکری برای توقف ماجرا بکنیم.
نایل که با اخم ناشی از دقت به حرف های امجی گوش میداد سرش رو تکون داد.
+اوکی پس... بعدا سر کلاس گیاه شناسی میبینمت!
امجی دستش رو تکون داد و به سرعت رفت.-اوه!
نایل تازه یادش اومد که اولین کلاس گیاه شناسی سال دوم قراره امروز برگزار بشه. شونهای بالا انداخت و به سمت سرسرا رفت تا انرژی از دست رفتهاش رو با خوردن صبحونه مفصل جبران کنه...
-واقعا الان میخوای داد بزنی دیکت کوچیکه؟
+ما شرط بستیم کلوم، و تا الان زیر هیچ شرطی نزدیم.
لوک با جدیت و اطمینان به جای اشتون جواب داد.-ولی اینجا کتابخونهی هاگوارتزه نه یه دبیرستان معمولی. اونا ممکنه از گروه هافلپاف امتیاز کم کنن.
![](https://img.wattpad.com/cover/216217606-288-k614665.jpg)
STAI LEGGENDO
Hogwarts Mystery [L.s] [Z.M]
Fanfictionدرسته اینجا دنیای جادویی هاگوارتزه ولی من مطمئنم خبری از جادو نبود وقتی به اون چشم ها خیره شدم... هشدار: اگر پاترهد نیستید به هیچ وجه این بوک رو باز نکنید ( ͡° ͜ʖ ͡°) 💙💚 ❤️💛 🌈