۱۰) غرق فکر بودی عزیزِ من.

629 169 130
                                    

اگر دوست داشتید میتونید با آهنگ somebody else از The 1975 گوش بدید.

******


درهمون حال که آهنگی که پخش میشد رو زیر لب زمزمه میکرد قر ریزی به کمرش‌میداد و دسته ی تِی رو محکم تر روی زمین میکشید.

   میشه گفت لیام نصف اوقاتش‌توی گالری‌مشغول‌ تمیزکاری‌ بود و این وسواس شدیدش اصلا و ابدا دست خودش نبود.

   با پلی شدن آهنگ جدیدی که ریتمش ناآشنا بود ابروهاش رو بالا انداخت ولی با شنیدن صدای کاردی بی و جملاتی که داشت توی آهنگ میخوند چشماش گرد شد و آب دهنش توی گلوش پرید.

   با همون صورت متعجبش سمت میزش برگشت که آلیسیا پشتش نشسته بود و از خنده درحال ریسه رفتن بود.

   لی- این دیگه چیه...

   آلیسیا درحالی‌که از خنده سرخ شده بود جواب لیام رو داد: نامبروان بیلبورده!

   لیام قیافه ی وات د فاکی به خودش گرفت و دوباره مشغول تی کشیدن شد: مردم چه کسشعرایی گوش‌میدن!

   آلیس- تو تی‌ بکش کاری به سلیقه ی مردم نداشته باش.

   لیام که حالا کارش تموم شده بود برگشت سمت اون دخترو دسته ی تی رو به سمتش گرفت: زبون دراز شدی بچه.

   آلیس با شیطنت شونه هاش رو بالا انداخت و لبخند با نمکی زد.

   لیام درحالی که به سمت روشویی میرفت تا تی رو بزاره سرجاش به دوهفته ی اخیر فکر کرد. بعد از اون اتفاقی که برای آلیسیا افتاده بود واسه کمک بهش اون رو توی گالری استخدام کرد،گرچه نیازی بهش نداشت ولی برای کمک دست بودن بد نبود و هر از گاهی اون دختر واقعا بدرد میخورد.

   این دو هفته یکی دوبار بیشتر زین رو ندیده بود چون اون پسر این روزا درگیر امتحانایی بود که قبل از کریسمس قرار بود برگزار بشه و حسابی سرش شلوغ بود.

   امروز آخرین روز قبل از تعطیلات کریسمس بود و زین بعد از مدرسه قرار بود به گالری بیاد و لیام هم٫خب آره اون هیجان زده بود.

   درحالی که یه سیب سبز از مینی فریجش برمیداشت رو به آلیسیا گفت:
-هی آلی،تو دیگه میتونی بری...میخوام تا نیم ساعت دیگه اینجارو ببندم.

   آلیسیا با اکراه از جاش بلند شد و گفت: یکم زود نیست؟

    لیام ابرویی بالا انداخت و به ساعت اشاره کرد: ساعت چهاره و از اونجایی که از فردا قراره تعطیلات شروع بشن، فکر نمیکنم مشتری‌ای پاش رو به مغازه بزاره.

Eyes Off You [Z/M]Where stories live. Discover now