𝐭𝐡𝐢𝐞𝐟_𝐩15

599 130 30
                                    


های کیوتیز 💜
این پارت حسابی طولانیه برید عشق کنید»«
ووت و کامنت هم یادتون نره🍓♥️
بوس بهتون🧡
___________________________________

بعد از گرفتن اسلحه ها بخونه روزی برگشته بودن و حقیقتاً اصلاً اون جو رودوست نداشت.

سعی می‌کرد خودش رو سرگرم ور رفتن با اسلحه‌های جدیدی کلویی با وسواس روی میز وسط چیده بود کنه ولی هیچ جوره نمیتونست به رزی رو که رسما تو حلق چان نشسته بود و بستنی می خورد توجه نکنه.

اون قسمت که تو بغلت چان بود اصلاً اهمیتی نداشت،البته اگر میخواست صادق باشه کاملاً هم بی اهمیت نبود...

ولی قسمت زجراور داستان بستنی توت فرنگی بود که رزی با لذت تمام میبلعیدس .

زنیکه عوضی حتی یک بار هم به بک تعارف نکرده بود و در عوض هر یک قاشق در میون تو حلق لویی بستنی وارد می کرد.

نگاهش قفل بستنی بود و سیب گلوی کوچیکش آروم بالا پایین شد... آب دهنش راه افتاده بود ‌.

نفهمیده بود کی ولی لویی از جاش بلند شده بود و رفته بود.

انقدر محفظه بستنی توت فرنگی مورد علاقه‌اش شده بود و با حسرت نگاش میکرد که حتی نفهمید چان کجا رفته.

همچنان مسخ شده به بستنی و لبای بستنیش رزی نگاه میکرد و تصور می کرد بستنی چه طعمی داره.

به همون ثانیه بود که دستی یه ظرف بزرگ بستنی جلوش گرفت با چند تا حلقه توت فرنگی روش... چشماش به بزرگترین حالت شون در آمدن و  به چان  نگاه کرد...

_میخوری...؟

سعی کرد لحنش رو مثل همیشه بی تفاوت کنه...انگار ک بستنی برای خودش بوده و فقط یه تعارف کوچیک زده .

ولی بکهیون از خدا خواسته با لبخندی که تا گوشاش ادامه داشت بستنی رو از دست مرد بزرگتر قاپید:

_اره چرا نخورم ...؟

در کمال تعجب لویی به جای نشستن سر جای قبلیش دقیقا کنار بک نشست ... جوریکه بدن هاشون  به هم چسبیده بود.

نگاه سنگین رزی رو حس میکرد ولی خوشحال تر از اونی بود که بخواد اهمیت بده...

در واقع تو این لحظه هیچ چیز غیر از بستنی لذیذ توی دستاش اهمیت نداشت.

قاشق اول رو توی دهنش برد و مست از طعمش چشماش رو بست و هوومی کشید .

بالاخره تحمل رزی از نگاه های شیفت لویی به بک و ناز اومدن های بم سر اومد ...وقتش رسیده بود نقشه اولش رو عملی کنه ... به هر حال پسر کوچکتر اونقدری سرسخت به نظر نمیومد ک بخواد انرژی زیادی صرفش کنه :

_عامممم ...چانی...

اول بک میخواست ایندفعه هم بهش توجه نکنه...اما لحن لوس چانی گفتنش واقعا روی نِروش بود .

ThiefWhere stories live. Discover now