part 5

1K 210 31
                                    

پرفسور دامبلدور بلند شد. توی مکان مخصوص سخن رانیش قرار گرفت.

دامبلدور : امسال هاگوارتز میزبان برگذاری مسابقات جام آتشه، برای این مسابقات دو مدرسه دیگه به ما می پیوندن.  آکادمی جادویی بوباتون و مدیرشون مادام ماکسیم...

با معرفی دامبلدور دختر هایی با لباس های آبی وارد سالن شدن. با ناز و عشوه ای که به نظر می اومد جز مراسم ورود شون هست، دل همه حضار سالن رو می بردن.

رونالد با دیدن شون هوش از سرش پرید، هری مجبور شد ضربه ای به شونه ش بزنه تا نگاه خیره ش رو تموم کنه.

هرماینی با حرص گفت : خجالت بکش رون، آبرومون رو بردی.

بعد از قرار گرفت میز های کوچکی جلوی میز های گریفیندور و اسلیترین دختر ها روی یکی از میز ها قرار گرفتن.

دامبلدور به ادامه حرفش رسید : و آکادمی دورمسترانگ و مدیر شون آقای کارکاروف...

با تموم شدن حرف دامبلدور پسرانی با لباس های مخصوص مناطق سردسیر که شامل خز های زیادی میشد با چوب دستی هایی که جرقه از اونها خارج میشد، صحنه های زیبایی به نمایش گذاشتن.

نگاه همه به پسر های دورمسترانگ به خصوص ویکتور کرام جلب شده بود. اونها هم روی میز جلوی میز اسلیترین ها نشستن.

یک شی بزرگ طلایی با طرح های مختلف روی زمین کنار دامبلدور قرار گرفت، با حرکت چوب دستی دامبلدور جام نمایان شد.

دامبلدور : از فردا صبح جام در سالن مبارزه قرار می گیره. کسانی که تمایل به شرکت در این مسابقه دارند. باید اسم شون رو توی آتش جام بندازن. برای امن بودن مسابقه فقط افراد بالای ۱۷ سال اجازه شرکت دارن.

صدای همهمه سالن بلند شد. دامبلدور با حرکت چوب دستیش شعله جام رو مشتعل کرد.

...................

کلاس معجون

هری و رون توی یک گروه بودن. هرماینی با یکی از دخترای گریفیندور، دراکو هم با پنسی همکاری می کرد.

هری در حالی که برگ های خشک درخت بید رو توی هاون پودر می کرد، گفت : رون من باید یه چیزی رو بهتون بگم.

رون که به شدت درگیر تیکه کردن یه ماده سخت بود گفت : چی شده؟ رو کسی کراش زدی؟

هری : چی؟ نه.. ولش کن مهم نیست.

رون سرش رو بلند کرد و گفت : بگو چی شده هری..

هری : فردا تو و هرمیون و دراکو بیاید دستشویی مارتل نالان..

رون : اونجا ترسناکه..

هری چشماش رو چرخوند.

..............‌....

شب همه توی سالن جمع شدن و شام خوردن. بعد از شام دامبلدور گفت جام رو بیارن. بعد از حرکت دست دامبلدور تیکه کاغذی از آتیش بیرون اومد.

what if...Where stories live. Discover now